سایه دار. سایه ور. سایه افکن. سایه ناک. ج، اظلّه. (متن اللغه) ، آنچه سایه اندازد. مظلل. - ظل ّ ظلیل، سایۀ دائم. سایۀ کشیده. سایۀ تمام. یا مبالغه است: گرد راه و آفتاب معرکه نزدیک تو خوشتر از گرد عبیر سوده و ظل ظلیل. فرخی. در آن بقعۀ شاهوار در ظل ظلیل رفاهیت غنودم. (ترجمه تاریخ یمینی). - مکان ظلیل، جای باسایه یا پیوسته سایه و گفته اند جای سرد و بارد. رجوع به ظل شود
سایه دار. سایه وَر. سایه افکن. سایه ناک. ج، اَظِلَّه. (متن اللغه) ، آنچه سایه اندازد. مظلل. - ظِل ّ ظلیل، سایۀ دائم. سایۀ کشیده. سایۀ تمام. یا مبالغه است: گرد راه و آفتاب معرکه نزدیک تو خوشتر از گرد عبیر سوده و ظل ظلیل. فرخی. در آن بقعۀ شاهوار در ظل ظلیل رفاهیت غنودم. (ترجمه تاریخ یمینی). - مکان ظلیل، جای باسایه یا پیوسته سایه و گفته اند جای سرد و بارد. رجوع به ظل شود
آبی است نزدیک ربذه و به قول بعضی وادیی است در شربّه. ابوعبید گوید: ظلال سوان، به جانب چپ طخفه وقتی که به سوی مکه روی کنی و متعلق به بنی جعفر بن کلاب است. این کلمه را به طاء مهمله نیز نوشته اند. رجوع به معجم البلدان شود
آبی است نزدیک ربذه و به قول بعضی وادیی است در شربّه. ابوعبید گوید: ظلال ُ سَوان، به جانب چپ طخفه وقتی که به سوی مکه روی کنی و متعلق به بنی جعفر بن کلاب است. این کلمه را به طاء مهمله نیز نوشته اند. رجوع به معجم البلدان شود
سایبان، بهشت، بستان، سایۀ ابر، ظلال البحر، موجهای دریا، جمع واژۀ ظل ّ و ظلّه: عشق ربانی است خورشید کمال امر نور اوست خلقان چون ظلال. مولوی. آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی آمده مجموع در ظلال محمد. سعدی. ظلال و ظلالات، صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: عند الصوفیه عباره عن الاسماء الالهیه. کذا فی کشف اللغات. و در لطائف اللغات میگوید که: ظلال در اصطلاح صوفیه عبارت است از وجود اضافی ظاهر به تعینات ممکنات
سایبان، بهشت، بستان، سایۀ ابر، ظلال البحر، موجهای دریا، جَمعِ واژۀ ظِل ّ و ظُلّه: عشق ربانی است خورشید کمال امر نور اوست خلقان چون ظلال. مولوی. آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی آمده مجموع در ظلال محمد. سعدی. ظلال و ظلالات، صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: عند الصوفیه عباره عن الاسماء الالهیه. کذا فی کشف اللغات. و در لطائف اللغات میگوید که: ظلال در اصطلاح صوفیه عبارت است از وجود اضافی ظاهر به تعینات ممکنات