جدول جو
جدول جو

معنی ظرباء - جستجوی لغت در جدول جو

ظرباء
(ظِ)
جمع واژۀ ظربان
لغت نامه دهخدا
ظرباء
(ظَ رِ)
جانورکی است مانند گربه گنده بوی و گوشتخوار. رجوع به ظربان شود
لغت نامه دهخدا
ظرباء
جمع ظربان راسوها. توضیح در فارسی مفرد استعمال شده. راسو راسو انگور خوار از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
ظرباء
((ظَ رِ بّ))
راسو
تصویری از ظرباء
تصویر ظرباء
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رِ)
هر زمین بلند و مشرف. ضد وطاء. (از متن اللغه). ربا. ربی ̍
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
فربه. شاه ثرباء، گوسپند مادۀ فربه
لغت نامه دهخدا
(مَ)
پایۀ نردبان. (منتهی الارب). رجوع به مرباء شود
لغت نامه دهخدا
(مَ بَءْ)
جای دیده بان. محل مرتفعی که بر آن چیزی را نگرند. (ناظم الاطباء). محل مراقبت و دیده بانی. مرباءه. مرباء. مرتباء. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مرقاه. (اقرب الموارد) (متن اللغه). نردبان. نردبام. رجوع به مرباء شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
عرب خالص. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(غُ رَ)
جمع واژۀ غریب. (منتهی الارب) (دهار). غریبان. مسافران. بیگانگان. (منتهی الارب). دورماندگان. مردمان غریب و بیگانه و مسافر، مردمان فقیر و پریشان و درویش. (ناظم الاطباء) : قوم غرباء، اباعد. (اقرب الموارد). رجوع به غریب شود
لغت نامه دهخدا
(ظَرِ)
جانورکی است بدبوی مانند گربه گوشتخوارو موذی است و برای طعمه به لانه های مرغ و خروس و سایر پرندگان اهلی حمله میکند. مرادف های دیگر ظربان: مفرق النعم. خز. شغاره. (زمخشری). انگورخوار. (دهار). ج، ظرابی ّ، ظرابین، ظرباء و ظربی اسم جمع آن است.
- امثال:
فسا بینهم الظربان، از یکدیگر بریدند و پراکنده شدند
لغت نامه دهخدا
(ظُ رَ)
جمع واژۀ ظریف، جمع واژۀ ظراف
لغت نامه دهخدا
(تَ)
افگندن چیزی را و پرتاب کردن. (از ناظم الاطباء). درباءه. رجوع به درباءه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خاک. تراب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تراب. (اقرب الموارد) (المنجد) : لاضربنه حتی یعض ّ بالترباء. (اقرب الموارد). زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نفس زمین: بینهما مابین الجرباء الترباء، ای مابین السماء و الارض. (از اقرب الموارد) (المنجد) ، یک نوع گیاهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سرانگشتان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
واحرباء و واحربی ̍، کلمه تأسف و تلهف است مانند یااسفی ̍. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ)
جمع واژۀ حریب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
میخهای زره یا سر میخها در حلقۀ زره، پشت، گوشت پشت یا تندی مهرۀ پشت، زمین درشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
گوش که نرمۀ آن شکافته باشد، بز شکافته گوش که شکاف گوش آن نه درازا باشد نه پهنا. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ربو. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به ربو شود، فربه نمودن گوسپند و مانند آن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِبْ با)
جمع واژۀ ربیب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به ربیب شود
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ)
جمع واژۀ اریب. (دهار). رجوع به اریب شود
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ شُ)
زائد گرفتن از آنچه که داده باشد.
لغت نامه دهخدا
خور گرد آفتاب پرست از جانوران بژمره چلپاسه (گویش گیلکی) پنیرک آفتاب پرست
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ظبی آهوان، جمع ظبی، آهوان، جمع ظبه، دم شمشیرها لبه شمشیر ها نوک نیزه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظربا
تصویر ظربا
جمع ظربان راسوها. توضیح در فارسی مفرد استعمال شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثرباء
تصویر ثرباء
پروار گوسپند فربه
فرهنگ لغت هوشیار
آسمان و ستارگان، زن گر، آسمان، نمکین دختر نمکین آسمان، ناحیه ای از آسمان که در آن فلک آفتاب و ماه میگردد (بعقیده قدما)، زمین قحط زده، دختر با نمک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظربان
تصویر ظربان
راسو جمع ظرابی ظرابین. راسو انگور خوار از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ظریف، تاژان زیرکان زیرک، خوش طبع نکته سنج، بذله گوی، زیبا خوشگل جمع ظرفاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرباء
تصویر عرباء
تازی ناب
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غریب، غریبان، مسافران، بیگانگان، فافا ها نو یافته ها دور شوندگان آوارگان بیگانگان انوتکان اسم) غریب دوران از یار و دیار، بیگانگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرباء
تصویر جرباء
((جَ))
آسمان، ناحیه ای از آسمان که در آن فلک ماه و آفتاب می گردد. (به باور قدما)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرباء
تصویر حرباء
((حَ))
آفتاب پرست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظرفاء
تصویر ظرفاء
((ضُ رَ))
جمع ظریف
فرهنگ فارسی معین