فرمان بردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند فرمان بر، فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، سر سپرده، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، مطاوع، مطواع، عبید، منقاد
فَرمان بُردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند فَرمان بَر، فَرمان پَذیر، فَرمان شِنو، فَرمان نیوش، سَر به راه، سَر بر خَط، سَر سِپرده، نَرم گَردن، طاعَت پیشه، طاعَت وَر، مُطیع، مُطاوِع، مِطواع، عَبید، مُنقاد
راز. (منتهی الارب). اندیشه. (دهار) (دستوراللغه). نیت. ضمیر. (منتخب اللغات). دل. (مهذب الاسماء). درون: وجوه لشکر و اعیان و حشم را بخواند و گفت شما عادت من در خلوص عبودیت و صفای عقیدت و طویت و یکدلی و مناصحت و عرفان حق نعمت این پادشاه شناخته اید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 81) ، قصد. (منتهی الارب) ، چاه. (منتخب اللغات). چاه برآورده از سنگ. (منتهی الارب) ، پیچیدگی. (غیاث) (آنندراج)
راز. (منتهی الارب). اندیشه. (دهار) (دستوراللغه). نیت. ضمیر. (منتخب اللغات). دل. (مهذب الاسماء). درون: وجوه لشکر و اعیان و حشم را بخواند و گفت شما عادت من در خلوص عبودیت و صفای عقیدت و طویت و یکدلی و مناصحت و عرفان حق نعمت این پادشاه شناخته اید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 81) ، قصد. (منتهی الارب) ، چاه. (منتخب اللغات). چاه برآورده از سنگ. (منتهی الارب) ، پیچیدگی. (غیاث) (آنندراج)
دهی از دهستان مزرج بخش حومه شهرستان قوچان در 35 هزارگزی شمال خاوری قوچان و 32 هزارگزی خاور شوسۀ عمومی قوچان به باجگیران. کوهستانی و معتدل با 162 تن سکنه. آب آن از رود اترک. محصول آنجا غلات و تریاک. شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان مزرج بخش حومه شهرستان قوچان در 35 هزارگزی شمال خاوری قوچان و 32 هزارگزی خاور شوسۀ عمومی قوچان به باجگیران. کوهستانی و معتدل با 162 تن سکنه. آب آن از رود اترک. محصول آنجا غلات و تریاک. شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
آبشخوری است به صمان. و در کتاب نصر آمده که طویلع وادیی است در راه بصره به یمامه میان دوّ و صمان. و در جامع الغوری آن موضعی است به نجد. اعرابی در رثاء کسی گفته: و ای ّ فتی ً ودّعت یوم طویلع عشیه سلمنا علیه و سلما رمی بصدور العیس منحرف الفلا فلم یدر خلق بعدها این یمما فیا جازی الفتیان بالنعم اجزه بنعماه نعمی و اعف ان کان ظالما. (از معجم البلدان) نام آبی بنی تمیم و پس از ایشان ازآن بنی یربوع را. (معجم البلدان)
آبشخوری است به صمان. و در کتاب نصر آمده که طویلع وادیی است در راه بصره به یمامه میان دوّ و صمان. و در جامع الغوری آن موضعی است به نجد. اعرابی در رثاء کسی گفته: و ای ّ فتی ً ودّعت یوم طویلع عشیه سلمنا علیه و سلما رمی بصدور العیس منحرف الفلا فلم یدر خلق بعدها این یمما فیا جازی الفتیان بالنعم اجزه بنعماه نعمی و اعف ان کان ظالما. (از معجم البلدان) نام آبی بنی تمیم و پس از ایشان ازآن ِ بنی یربوع را. (معجم البلدان)
فرمانبردار گردانیدن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). آسان کردن کار بر کسی و توانا کردن بر کاری. منه قوله تعالی: فطوعت له نفسه قتل اخیه (قرآن 5 / 30) ، یعنی آسان کرد و توانا نمود و یا پیرو او گشت و فرمانبرداری نمود و یادلیر کرد او را و اعانت کرد و پذیرفت حکم وی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آسان کردن کاری را و توانا کردن کسی را بر کاری. (آنندراج) ، سزاوار گردانیدن چیزی را. (زوزنی)
فرمانبردار گردانیدن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). آسان کردن کار بر کسی و توانا کردن بر کاری. منه قوله تعالی: فطوعت له نفسه قتل اخیه (قرآن 5 / 30) ، یعنی آسان کرد و توانا نمود و یا پیرو او گشت و فرمانبرداری نمود و یادلیر کرد او را و اعانت کرد و پذیرفت حکم وی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آسان کردن کاری را و توانا کردن کسی را بر کاری. (آنندراج) ، سزاوار گردانیدن چیزی را. (زوزنی)
اگر بیند پادشاه طایعی به وی داد و گفت برو و خزینه را مهر کن، دلیل که جاه و بزرگی یابد، زیرا که تاویل طایعی بهتر از انگشترین بود. محمد بن سیرین دیدن طایع به خواب بر سه و جه است. اول: جاه و بزرگی. دوم: خزانه داری. سوم: جمع کردن مال. اگر بیند امیری یا بزرگی طایعی به وی داد، دلیل که مال خود به وی سازد.
اگر بیند پادشاه طایعی به وی داد و گفت برو و خزینه را مُهر کن، دلیل که جاه و بزرگی یابد، زیرا که تاویل طایعی بهتر از انگشترین بود. محمد بن سیرین دیدن طایع به خواب بر سه و جه است. اول: جاه و بزرگی. دوم: خزانه داری. سوم: جمع کردن مال. اگر بیند امیری یا بزرگی طایعی به وی داد، دلیل که مال خود به وی سازد.