معنی طلیع - فرهنگ فارسی معین
معنی طلیع
- طلیع((طَ))
- آن که از طرف محارب دیده بان است
تصویر طلیع
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با طلیع
خلیع
- خلیع
- رانده فرزند رانده، بر کنار بر کنار شده، منگیاگر (قمار باز)، جامه کهنه، مردم پریشان خلع شده، پریشان نا بشامان، نا بفرمان، خودکام خویشتن کام
فرهنگ لغت هوشیار