جدول جو
جدول جو

معنی طود - جستجوی لغت در جدول جو

طود
کوه بزرگ
تصویری از طود
تصویر طود
فرهنگ فارسی عمید
طود
(طَ)
شهرکی به صعید اعلی، فراز قوص و فرود اسوان دارای مناظر و بستانها، آن را امیر درباس الکردی معروف به احول، به روزگار الملک الناصر صلاح الدین یوسف بن ایوب بساخته است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
طود
(حَ)
پاییدن. قرار گرفتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
طود
(طَ)
کوه. (منتهی الارب). کوه بزرگ. (منتهی الارب) (دهار) (منتخب اللغات) (مهذب الاسماء). کوه کلان. (غیاث). ج، اطواد، طوده: اگرچه در رزانت وقار طود اسم بود لطمۀ موج خشم او از بحر خضم حکایت میکرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 369) ، ریگ تودۀ بلندبرآمده. (منتهی الارب). تودۀ بلند از ریگ. (منتخب اللغات).
- ابن الطود، خرسنگ که از کوه برافتد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هود
تصویر هود
(پسرانه)
نام پیامبر قوم عاد، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طوش
تصویر طوش
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، بنا به بعضی از نسخه های شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار، فرزندگشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طوس
تصویر طوس
(پسرانه)
فرزند نوذر پادشاه پیشدادی ملقب به زرینه کفش، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طوق
تصویر طوق
گردن بند، چیزی که گرداگرد چیزی را می گیرد
نخطی حلقه مانند دور گردن برخی پرندگان و حیوانات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زود
تصویر زود
مقابل دیر، پیش از وقت، تند، باشتاب، سریع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بود
تصویر بود
باشد، هنگام استفهام و آرزومندی گفته می شود، برای مثال بود آیا که در میکده ها بگشایند / گره از کار فروبستۀ ما بگشایند (حافظ - ۴۱۰ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رود
تصویر رود
نهر بسیار بزرگی که به دریا می ریزد، شط
سرود، نغمه، آرشه، تار و رشته ای که بر روی ساز کشیده می شود، ساز
فرزند پسر یا دختر، برای مثال زهی دولت مادر روزگار / که رودی چنین پرورد در کنار (سعدی۱ - ۴۰)، خواهی که بر نخیزدت از دیده رود خون / دل در وفای صحبت «رود» کسان مبند (حافظ - ۳۶۲)
لخت، برهنه، مرغ پرکنده، گوسفند پوست کنده
رود زدن: ساز زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شود
تصویر شود
شوید، گیاهی یک ساله با برگ های ریز معطر که به صورت خام و پخته خورده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طوی
تصویر طوی
جشن، شادی
عروسی، ازدواج، جشنی که به مناسبت ازدواج دو نفر برگذار می شود، عرس، پیوگانی، زلّه، طو، بیوگانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طور
تصویر طور
نوع، گونه
حالت، چگونگی
مرتبه، نوبت
فرهنگ فارسی عمید
نخستین پادشاه گتهای غربی در اسپانیا که بسال 531 میلادی در آن کشور بسلطنت رسیده است، (از الحلل السندسیه ج 1 ص 173)
لغت نامه دهخدا
(مُ طَوْ وَ)
دور و بعید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکیست از دهستان سنگان بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان در 55 هزارگزی جنوب میرجاوه کنار راه فرعی میرجاوه به خاش با 45 تن سکنه، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(طِ وَ دَ)
جمع واژۀ طود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَءْ بَ ءَ)
گرد گردیدن و رفتن در جهان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تطویف. تطوید. (اقرب الموارد). و رجوع به این دو کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ طَوْ وَ)
درشت و دشوار از هر چیزی. (منتهی الارب). شدید شاق. (اقرب الموارد) ، سیر شتاب با مشقت. (منتهی الارب). سیرسریع. (اقرب الموارد) ، راه روشن که در آن به هرجا که خواهد رود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مرد نجیب و نیکو. (منتهی الارب). مرد نجیب. (اقرب الموارد) ، دراز از کوه و روزها. (منتهی الارب). دراز از جبال و ایام. (از اقرب الموارد) ، نیزۀ تیز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سال تمام و کامل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عطیّد. رجوع به عطید شود
لغت نامه دهخدا
تتماج، توتماج، لاکچه، لاخشه، لخشک، جون عمه
لغت نامه دهخدا
تصویری از آود
تصویر آود
کج، منحنی، معوج
فرهنگ لغت هوشیار
نفع و فایده، حاصل و منفعت اکسیدی که از ترکیب اکسیژن با سودیوم حاصل میشود، جسمی است سفید و جامد و جاذب الرطوبه و محرق که در آب بمقدار زیاد حل میشود و در بیشتر خواص شبیه پتاسیم میباشد و آنرا سودسوزان هم میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره چتریان که یک ساله است و ار تفاعش بین 30 سانتیمتر تا یک متر متغیر است. این گیاه در اکثر نقاط آسیا (از جمله ایران) و اروپای جنوبی و افریقا به طور خود رو می روید و غالبا کشت نیز میشود ریشه اش راست و مخروطی مایل به سفید و ساقه اش استوانه یی بی کرک و دارای خطوط طولی است. و در محل گره ها کمی فرو رفتگی دارد. برگهایش متناوب و دارای بریدگی های بسیار و بی کرک و گلهایش کوچک و زرد رنگند. است. میوه شوید کمی مسطح و دو فندقه ای است. میوه شوید دارای اثر محرک است. به علاوه باد شکن و مقوی معده و در ازدیاد شیر موثر است. از این میوه اسانسی استخراج میکنند شبت شود شبث سذاب البر رازیانج کاذب دره رزنه کاذب و الان کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خود
تصویر خود
ضمیر مشترک میان گوینده و شخص غائب، نفس و ذات و به معنی کلاه آهنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پود
تصویر پود
رشته، نخ
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره گزنه ها که خود دسته ای جداگانه را تشکیل میدهد. گلهایش منفرد الجنس است که گاهی برروی یک پایه هم گلهای نر موجود است و هم گلهای ماده و زمانی گلهای نر و ماده برروی دو پایه قرار دارند. گل آذینش سنبله یی و میوه آن بصورت شفتهای کوچک مرکبی است که پهلوی هم قرار گیرند، میوه درخت مذکور. یا توت سیاه. گونه ای توت که میوه اش قرمزتیره مایل بسیاه است و کاملاشبیه شاه توت است ولی بر خلاف آن میوه اش شیرین و تا حدی لزج است. شاخه های جوان این درخت مانند شاخه های بید مجنون بسوی زمین برمیگردد و شکل چتر زیبایی می یابد توت مجنون. یا توت فرنگی. یا توت مجنون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جود
تصویر جود
کرم، بخشش، سخا، جوانمردی، دهش
فرهنگ لغت هوشیار
نهر بسیار عظیم که پس از سیر در خشکی وارد دریا شود و بمعنی لخت و برهنه
فرهنگ لغت هوشیار
جسم تیره رنگ شبیه بخار یا ابر که هنگام سوختن چیزی از آن جدا می شود و بهوا می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بود
تصویر بود
هستی، وجود، بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سود
تصویر سود
فایده، نفع، منفعت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طوس
تصویر طوس
توس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طول
تصویر طول
درازا، درازنا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طور
تصویر طور
سان
فرهنگ واژه فارسی سره