جدول جو
جدول جو

معنی طواش - جستجوی لغت در جدول جو

طواش
(طَوْ وا)
اصطلاحی است در بندرلنگه و نواحی بمعنی آنکه معامله و تجارت مروارید کند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یواش
تصویر یواش
آهسته، آرام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لواش
تصویر لواش
نوعی نان بسیار نازک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طواف
تصویر طواف
دور کعبه گشتن، گرد چیزی گشتن، پیرامون چیزی گشتن، دور زدن
طواف نسا: از اعمال حج تمتع که پس از سعی میان صفا و مروه انجام می دهند و دو رکعت نماز می خوانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طواشی
تصویر طواشی
اخته، خواجه سرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طواف
تصویر طواف
کسی که چیزی را برای فروش در کوچه و بازار می گرداند، کاسب دوره گرد، بسیار طواف کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طیاش
تصویر طیاش
سبک عقل، ویژگی کسی که ارادۀ ثابت ندارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طوال
تصویر طوال
طویل ها، دراز ها، جمع واژۀ طویل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گواش
تصویر گواش
کواش، صفت، گونه، طرز، روش
فرهنگ فارسی عمید
(طَ)
والی کرک از قبل ملک ناصر داود از امرای ایوبی. (حبیب السیر ج 1 ص 409)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
خصی. خایه برکنده. اخته. مخنث. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شواش
تصویر شواش
پراکندگی تباهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طواب
تصویر طواب
خشت پز آگور پز کوره پز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یواش
تصویر یواش
آهسته، هموار، نرم، خفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لواش
تصویر لواش
نان تنک و نرم از گندم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کواش
تصویر کواش
روش، طرز، گونه
فرهنگ لغت هوشیار
سبکسر، سبکبال مرد سبک سبکسر، آنکه اراده ثابت ندارد و سرگردان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواش
تصویر گواش
طرز روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوار
تصویر طوار
اندازه، برابر
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی تازی گشته از طاپوچی بی خایه، خواجه سرا خصی خایه برکنده، خواجه سرا خدمتگزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طواط
تصویر طواط
مرد شجاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوال
تصویر طوال
جمع طویل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طواف
تصویر طواف
طوف، گرد و پیرامون کعبه گشتن، گرد بر چیزی بر آمدن، دور زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طواشی
تصویر طواشی
((طَ))
اخته، خایه کشیده، خواجه سرا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طیاش
تصویر طیاش
سبکسر، کسی که اراده ثابت ندارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طواف
تصویر طواف
((طَ))
گرد چیزی گشتن، دور خانه خدا گشتن، گردش، دور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طواف
تصویر طواف
((طَ وّ))
بسیار طوف کننده، خادمی که به مهربانی و عنایت خدمت کند، در فارسی، دوره گرد، عسس، دزد، راهزن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کواش
تصویر کواش
((کَ))
صفت، گونه، روش، طریق. کواشه هم گفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گواش
تصویر گواش
((گُ))
طرز، روش، گواس، گواسه، گواشه، کواس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گواش
تصویر گواش
((گُ))
ماده رنگی قابل شستشو در نقاشی که خاصیت پوشانندگی دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لواش
تصویر لواش
((لَ))
نوعی نان نرم و نازک و پهن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یواش
تصویر یواش
((یَ))
آهسته، آرام، به نرمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طوال
تصویر طوال
((طَ وّ))
بسیار دراز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چواش
تصویر چواش
آمارانتوس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یواش
تصویر یواش
آهسته
فرهنگ واژه فارسی سره