پاکی. پاکیزگی. اسم است مر طهارت را. (منتهی الارب) (آنندراج). طهارت: مرده را چون بسوزانند خاکستر او را در آن آب پاشند، و آن را زبدۀ حسنات و طهرۀ آثام و سیئات او دانند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 414)
پاکی. پاکیزگی. اسم است مر طهارت را. (منتهی الارب) (آنندراج). طهارت: مرده را چون بسوزانند خاکستر او را در آن آب پاشند، و آن را زبدۀ حسنات و طهرۀ آثام و سیئات او دانند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 414)
سر و تن شستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پاک شدن و غسل آوردن زن از خون و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پاک شدن و سر و تن شستن. (آنندراج). پاک شدن ازریم و آلودگی و غسل کردن زن. (از اقرب الموارد) ، پرهیز کردن از گناه و از هر زشتی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خود را بازداشتن از گناه. (آنندراج). خودداری کردن از گناه. (از اقرب الموارد)
سر و تن شستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پاک شدن و غسل آوردن زن از خون و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پاک شدن و سر و تن شستن. (آنندراج). پاک شدن ازریم و آلودگی و غسل کردن زن. (از اقرب الموارد) ، پرهیز کردن از گناه و از هر زشتی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خود را بازداشتن از گناه. (آنندراج). خودداری کردن از گناه. (از اقرب الموارد)
قریه ای است از توابع ساری در طبرستان و منسوب بدانجا است ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن موسی بن هارون بن فضل بن زیدسروی مطهری. وی مردی فقیه بود. (از معجم البلدان)
قریه ای است از توابع ساری در طبرستان و منسوب بدانجا است ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن موسی بن هارون بن فضل بن زیدسروی مطهری. وی مردی فقیه بود. (از معجم البلدان)
تطهﱡر. اصل آن تطهر بود پس از انداختن حرکت ’ت’ آن را در ’ط’ ادغام کردند و همزۀ وصل را به اول افزودند تا ابتداء به ساکن پیش نیاید. تنزه از چرکها. (از اقرب الموارد). پاک شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
تَطَهﱡر. اصل آن تطهر بود پس از انداختن حرکت ’ت’ آن را در ’ط’ ادغام کردند و همزۀ وصل را به اول افزودند تا ابتداء به ساکن پیش نیاید. تنزه از چرکها. (از اقرب الموارد). پاک شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
جای طهارت. (آنندراج). جای تطهیر. و مکان پاک کردن. (ناظم الاطباء) ، نزد بعضی از فرق نصاری جائی است که نفس بعد از مرگ در آن پاک شود به عذابی مانند عذاب جهنم جز آنکه این عذاب برخلاف عذاب جهنم که ابدی است متناهی خواهد بود. (از محیطالمحیط)
جای طهارت. (آنندراج). جای تطهیر. و مکان پاک کردن. (ناظم الاطباء) ، نزد بعضی از فرق نصاری جائی است که نفس بعد از مرگ در آن پاک شود به عذابی مانند عذاب جهنم جز آنکه این عذاب برخلاف عذاب جهنم که ابدی است متناهی خواهد بود. (از محیطالمحیط)
محمد بن یحیی بن احمد ملقب به فخرالدین، از ائمۀ زیدیۀ یمن است. بعد از وفات پدرش در جبل صنعاء با او بیعت کردند. کار او بالا گرفت و قسمت وسیعی از یمن را مالک شد. آنگاه ترکها با او جنگهای طویل کردند. پس بااو از در مصالحه وارد شدند و آنچه برای او باقی ماند، صعده و کوکبان و توابع آنها بود تا اینکه در سنۀ980 ه. ق. وفات یافت. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1001) ابن عبدالله مکنی به ابوالقاسم وزیر عضدالدولۀ دیلمی و ازنویسندگان حاذق و نیکو سیرت و پسندیده صورت و بلندهمت و بزرگ نفس و قوانین ریاست و اعمال نیک دانست. به عضدالدوله پیوست و بخدمت او موسوم شد. و رجوع به تجارب السلف ص 241 و ذیل ص 444 شد الازار چ قزوینی شود
محمد بن یحیی بن احمد ملقب به فخرالدین، از ائمۀ زیدیۀ یمن است. بعد از وفات پدرش در جبل صنعاء با او بیعت کردند. کار او بالا گرفت و قسمت وسیعی از یمن را مالک شد. آنگاه ترکها با او جنگهای طویل کردند. پس بااو از در مصالحه وارد شدند و آنچه برای او باقی ماند، صعده و کوکبان و توابع آنها بود تا اینکه در سنۀ980 هَ. ق. وفات یافت. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1001) ابن عبدالله مکنی به ابوالقاسم وزیر عضدالدولۀ دیلمی و ازنویسندگان حاذق و نیکو سیرت و پسندیده صورت و بلندهمت و بزرگ نفس و قوانین ریاست و اعمال نیک دانست. به عضدالدوله پیوست و بخدمت او موسوم شد. و رجوع به تجارب السلف ص 241 و ذیل ص 444 شد الازار چ قزوینی شود
پاک کرده شده. (آنندراج). پاک و پاکیزه. (ناظم الاطباء). پاکیزه. پاک. نمازی کرده. نمازی شده. پاک گشته. مقدس. منزه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ز رحمت مصور ز حکمت مقدر به نسبت مطهر به عصمت مشهر. ناصرخسرو. دریای محیط است در این خاک معانی هم در گرانمایه و هم آب مطهر. ناصرخسرو. مطهر گشتن نفس تو آن است که داند کز تو ناید جز مطهر. ناصرخسرو. منم بر زبان و دل خویش ایمن ز زلت مصفا ز شبهت مطهر. عمعق بخاری. وصفش مطهر است چو قرآن که خواندنش بر پاک تن حلال بود بر جنب حرام. خاقانی. سنگ تهمت نگر که دست یهود بر مسیح مطهر اندازد. خاقانی. گوگرد سرخ و مشک سیه خاک و باد اوست باد بهشت زاده ز خاک مطهرش. خاقانی
پاک کرده شده. (آنندراج). پاک و پاکیزه. (ناظم الاطباء). پاکیزه. پاک. نمازی کرده. نمازی شده. پاک گشته. مقدس. منزه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ز رحمت مصور ز حکمت مقدر به نسبت مطهر به عصمت مشهر. ناصرخسرو. دریای محیط است در این خاک معانی هم در گرانمایه و هم آب مطهر. ناصرخسرو. مطهر گشتن نفس تو آن است که داند کز تو ناید جز مطهر. ناصرخسرو. منم بر زبان و دل خویش ایمن ز زلت مصفا ز شبهت مطهر. عمعق بخاری. وصفش مطهر است چو قرآن که خواندنش بر پاک تن حلال بود بر جنب حرام. خاقانی. سنگ تهمت نگر که دست یهود بر مسیح مطهر اندازد. خاقانی. گوگرد سرخ و مشک سیه خاک و باد اوست باد بهشت زاده ز خاک مطهرش. خاقانی