اطهر اطهر تَطَهﱡر. اصل آن تطهر بود پس از انداختن حرکت ’ت’ آن را در ’ط’ ادغام کردند و همزۀ وصل را به اول افزودند تا ابتداء به ساکن پیش نیاید. تنزه از چرکها. (از اقرب الموارد). پاک شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لغت نامه دهخدا
اطهر اطهر پاکتر و پاکیزه تر. (ناظم الاطباء). پاکتر. (آنندراج) : ’هؤلاء بناتی هن ّ اطهر لکم’. (قرآن 78/11). هست اگر آب آسمان طاهر ذات تو زآب آسمان اطهر. سوزنی لغت نامه دهخدا