- طلایه (دخترانه)
- نشانه یا جلوه نخستین از هر چیز که پیش از دیگر نشانه ها نمایان شود
معنی طلایه - جستجوی لغت در جدول جو
- طلایه
- اولین نشانه ای که از هر چیز نمایان و جلوه گر می شود،
برای مثال نه روزش طلایه نه شب پاسبان / سیاه است همچون رمه بی شبان (فردوسی - ۶/۳۱۸) ، واینک بیامده ست به پنجاه روز پیش / جشن سده طلایۀ نوروز و نوبهار(منوچهری - ۳۹)
در امور نظامی گروهی از سربازانکه پیش فرستاده شوند تا از اوضاع و احوال دشمن آگاه شوند، مقدمۀ لشکر، پیشروان لشکر،برای مثال تو بی دیده بان و طلایه مباش / ز هر دانشی سست مایه مباش (فردوسی - ۵/۲۵۷)
- طلایه
- مالیدنی هر چیز مالیدنی فارسی گویان ساخته اند از طلائع تازی پیشسپاه پیشتاز واحدی از سربازان که در پیش عمده قوی فرستند تا از کم و کیف دشمن واقف شود جلو دار، جمع طلایگان طلایه ها. آن چه که بدان طلا کنند دارویی که بر اندام مالند. جاسوس لشگر که پیش و پس را نگهدارد، گروهی که پیش فرستنده تا از دشمن واقف شود
- طلایه ((طَ یِ یا یَ))
- تحریف شده طلیعه عربی، مقدمه لشکر، پیشروان لشکر که برای شناسایی اوضاع و احوال دشمن فرستاده می شوند
- طلایه ((طُ یِ یا یَ))
- آن چه که بدان طلا کنند، دارویی که بر اندام مالند
- طلایه
- ضماد، مرهم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکایت
بدکار، فاسق نابکار، فاحشه روسپی، مفسد مفتن، گمراه. نابکار، هرزه، ناچیز، ناکس
طلایه و پیشقراول و پیشرو از لشکر
سنگ پهن و هموار و سخت که در روی آن چیزی را بسایند، سرو خمره ای
طلیعه ها، طلایه ها، جمع واژۀ طلیعه
نابکار، تباه کار، زن بدکار، برای مثال هزاران جفت همچون ویس یابی / چرا دل زآن بلایه برنتابی (فخرالدین اسعد - ۱۴۶) ، زشت و ناشایست
سنگ پهن و همواری که بر روی آن دارو یا چیز دیگر می سایند
صلایه کردن: ساییدن دارو یا چیز دیگر بر روی سنگ یا در هاون
صلایه کردن: ساییدن دارو یا چیز دیگر بر روی سنگ یا در هاون
بشنج تری شادابی
تازی گشته برگ رت (رت کاغذ)
پارسی است تلایی زرین و رنگ زر رنگ زرد زر گون منسوب به طلا زرین: انگشتر طلایی، برنگ طلا زرد براق: گیسوان طلایی، یکی از انواع رنگهای زرد و براق نوعی اکلیلی. برنگ طلا، زرد براق
جمع طلیعه، پیشسپاهیان جمع طلیعه، واحدی نظامی که در پیشاپیش عمده قوی حرکت کند پیشرو لشکر جلو دار طلایه، جمع طلیعه، بقایا
چشم داشتن، درنگ کردن خوبی، شاد مانی، پذیرایی، دلپذیری، جادویی جادو گونگی، مالیدنی، جلوزغ خزه خوبی، نیکوئی، شادمانی، پذیرائی دل
شگفت نمودن، باران ریزه باریدن
آشپزی
ولایت در فارسی کشور داری کنارنگی استانداری فرمانداری، خویشاوندی نزدیکی، سرپرستی للگی ولایت در فارسی نسنگ شهرستان، خویشاوندی نزدیکی، استان
گله، شکوه
Gilded, Gold, Golden
позолоченный , золотой
vergoldet, golden
позолочений , золотий
pozłacany, złoty
dourado
dorato
dorado