جدول جو
جدول جو

معنی طلا - جستجوی لغت در جدول جو

طلا
(دخترانه)
طلا، فلزی زرد رنگ و نسبتاً نرم، زر
تصویری از طلا
تصویر طلا
فرهنگ نامهای ایرانی
طلا
زر، فلزی زرد رنگ، چکش خوار و گران بها که در ضرب سکه و ساختن جواهر به کار می رود
طلیٰ، ویژگی زر خالصی که برای زراندود کردن فلزات دیگر کاربرد داشت، ضماد، مرهم، اندودن قطران روغن یا دارو بر بدن
طلای سفید: در علم شیمی پلاتین
طلا کردن: مالیدن داروی مایع بر عضوی
تصویری از طلا
تصویر طلا
فرهنگ فارسی عمید
طلا
(طِ / طَ)
زر (در اصطلاح فارسی). زر سرخ. بکسر اول معروف است که به عربی ذهب خوانند. (برهان). زر خالص و صاحب فرهنگ رشیدی نوشته که غالباً لفظ طلا معرب تله است که لفظ هندی است و بکسر فوقانی و تشدید لام بمعنی زر و بمعنی ملمع کردن و ملمع نیز آمده است و در سراج نوشته که طلا بمعنی زر سرخ در اصل به تای قرشت بود بسبب اختلاط عجم و عرب به طای مطبقه نوشته اند حتی که مطلا بمعنی زراندود استعمال کنند. (غیاث) (آنندراج). رجوع به زر طلا شود:
زمین را برنگ طلا رنگ داد (مهر)
جهان را ز نو فر واورنگ داد.
فردوسی.
وجود مردم دانا بسان زرّ طلاست
که هر کجا که رود قدر و قیمتش دانند.
سعدی.
از پی دیدن نهی گر به دم تیغ دست
زخم فشاند چو مهر در عوض خون طلا.
حسین ثنائی.
- طلای جعفری. رجوع به زر جعفری شود.
- طلای دست افشار. رجوع به زر دست افشار شود.
- طلای سفید، پلاتین. نوعی اززر که سفیدرنگ و گرانبهاتر از طلای زرد است.
- امثال:
طلا که پاک است چه محنتش (یا حاجتش، یا منتش) به خاک است
لغت نامه دهخدا
طلا
(طَ)
آب دهان که از جهت بیماری و جز آن بسته باشد. طلوان. طلوان. (منتهی الارب) ، به قطران اندوده. (منتخب اللغات) (منتهی الارب) ، بچۀ آهو. (مهذب الاسماء). بچۀ آهو وقت زائیدن. (منتهی الارب). آهوی یکساله. (دهار). آهوبچه. (منتخب اللغات) ، بچۀ گاو و گوسفند. (منتهی الارب) (منتخب اللغات) ، بچۀ هر حیوان که زنگله دارد. (مهذب الاسماء). هر ستور که سم او شکافته باشد. (منتخب اللغات). گوساله، ریزه و خرد از هر چیزی. (منتهی الارب). ج، اطلاء، طلاء، طلیان، طلیان، شخص. رجوع به طلی شود
لغت نامه دهخدا
طلا
کتران (قطران) شرپون مالیدنی هر گونه که چون دارو به کاررود، دشنام، ریسمان که بدان پای بره بندند، داد مند (منصف)، سیکی سه یکی می پخته خون رایگان خون رایگان رفته، تلا واژه ای پارسی است که آن را چون تپیدن و تاس به طاء معرب نویسند (زیر واژه طاس) پارسی است و آن را به عربی ذهب خوانند طلا به معنی زر سرخ دراصل به تای قرشت به سبب اختلاط عرب و عجم به طای مطبقه نوشته اند (سراج) تازی است از طلا که طلی ممال آن است در فرهنگ عربی به فارسی لاروس طلا و طلی هیچ یک با آرش زر نیامده زر نوزاد آهو، هر چیز کوچک، بچه گاو و گوسفند، تن جانور هر چه آن را در مالند بر چیزی اندود، دوایی رقیق که بر عضو مالند، قطران، زر ذهب، جمع طلاجات (غلط)، یا زر طلا (طلی) زراندای مذهب مطلا کننده، زر خالص که برای اندود کردن، و طلا کردن، مس و چیزهای دیگر به کار رود، نوعی شراب غلیظ که به سیاهی زند می پخته. یا طلای دو بتی. اشرافیی که هر دو روی آن صورت داشته باشد، یا طلای سفید. فلزیست سفید رنگ شبیه به نقره و سنگین ترین فلزیست که در صنعت به کار می رود. وزن مخصوص آن 64، 21 و درجه گداز آن 1755 درجه سانتی - گراد است. خواص چکشخواری تورق و مفتول شدن، را بوجه اعلی داراست پلاتین. یا طلای سیاه. نفت. زر، زر سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
طلا
((طَ))
زر، فلزیست زرد رنگ گران بها و کمیاب که بسیار شکل پذیر، چکش خوار و قابل تورق و مفتول شدن می باشد. در مجاورت آب و هوا نیز زنگ نمی زند، مجازاً گران بها، نایاب
تصویری از طلا
تصویر طلا
فرهنگ فارسی معین
طلا
تلا، زر
تصویری از طلا
تصویر طلا
فرهنگ واژه فارسی سره
طلا
ذهب، زخرف، زر، عسجد
متضاد: سیم، فضه، نقره، شی کم یاب، شخص بسیارارزشمند، شراب، می پخته
فرهنگ واژه مترادف متضاد
طلا
اگر بیننده خواب ببیند طلا می ریزد دلیل آفت و هلاکاست و اگر ببیند طلا به امانت می دهد آن کس که امانت می گیرد به او خیانت می کند طلا شنیدن سخن مکروه است - نفایس الفنون، تعبیر خواب طلا نمایانگر تمامی چیزهای ارزشمند زندگی شما در بیداری است. کشف استعدادهای فرد بیننده خواب معمولا به صورت طلا در خواب دیده می شوند. به گفته فروید، شخصیت انسان کوه یخی است که قسمت خودآگاه، تنها نوک آن به حساب می آید و بقیه اش ناخودآگاه است. قسمت عمده ای از ناخودآگاه، در خواب هوشیار می شود که معمولا روانشناسان برای حل مشکلات روحی به بررسی خواب ها می پردازند. ، دیدن طلا در خواب از رویاهایی است که بیشتر، زنان با آن درگیر هستند. خواب هایی با مضامینی همچون انگشتر طلا، النگو، گردنبند و …دیده می شوند که در برخی موارد می تواند هشدار و یا نشانه ای باشد. به طور کلی معبرین غربی طلا را نمادی از همه چیزهای ارزشمند و گرانبهای زندگی فرد بیننده خواب می دانند. با تعبیر خواب طلا همراه ما باشید. ، تعبیر خواب طلا از دید تفسیرگران رویا، کارل گوستاو یونگ می گوید: رویا و دیدن طلا در خواب ممکن است نمادی از ثروت مالی و اشیا ارزشمند فیزیکی باشد البته این رویا می تواند از جنبه منفی اشاره ای به حرص و طمع نیز داشته باشد. ، ارزش های درونی و تمام چیز های ارزشمند زندگیتان به صورت طلا در خواب دیده می شوند. این رویا می تواند هشداری در رابطه با عدم استفاده شما از منابع درونیتان باشد. از دیدگاهی دیگر طلا سمبل معنویت، روشنایی و یا نفس عالی شماست. ، استعدادی پنهان و یا چیزی ارزشمند در خود کشف کرده اید و یا حتی در مقطع زمانی خاصی ارزش چیزی یا فردی که در کنارتان است را درک کرده اید، همه این موارد می توانند عامل دیدن طلا در خواب باشند. تغییراتی درونی که منجر به رشد روحی و معنوی شما می گردند به صورت سکه های طلا در خواب خود را نمایش می دهند. دفن کردن طلا در خوابتان بیانگر این است که تلاش می کنید چیزی در مورد خودتان را مخفی کنید. ، تعبیر خواب طلا، محمدبن سیرین گوید: تعبیر طلا برای مردها غرامت و تاوان و غم و اندوه می باشد، ولی برای زن ها خوب و پسندیده است. اگر ببینی طلا به دست آورده ای یا کسی به تو داده است، مال و اموال خود را از دست می دهی، یا باید تاوان چیزی را بدهی، یا اینکه مورد خشم کسی قرار می گیری. ، جابر مغربی گوید: تعبیر طلا برای مردها بد، ولی برای زن ها خوب می باشد. اگر ببینی طلا و نقره در یک جا جمع شده است، عزت و جاه به دست می آوری. اگر ببینی با طلاساز در حال معامله هستی، با مرد دروغگوئی سر و کار پیدا می کنی. ، دانیال نبی (ع): اگر ببینی پری به تو چیزی داده است که جنس آن از طلا و نقره و چیزهایی از این دست می باشد، بخت و اقبال و بهره مندی تو بهتر می شود. ، ابراهیم کرمانی گوید: اگر ببینی مقدار فراوان و انبوهی از طلا به خانه می بری، مال زیادی به دست می آوری. اگر ببینی طلا می خوری، به اندازه آن از مال و اموال برای زن خودت خرج می کنی. ، لوک اویتنهاو می گوید: طلا: دوست داشتن چیزهای بی ارزش، منوچهر مطیعی تهرانی گوید: دیدن طلا در خواب برای مردان رنج و اندوه است و برای زنان نیکو است. ، تعبیر خواب ذوب کردن طلا، ابراهیم کرمانی گوید: اگر ببینی طلا می گدازی و ذوب می کنی، بر سر زبان مردم خواهی افتاد. ، لوک اویتنهاو می گوید: طلا را آب کردن: آسایش مادی، تعبیر خواب پیدا کردن طلا، منوچهر مطیعی تهرانی گوید: اگر مردی در خواب ببیند که مقداری طلا یافته یا در جیب و کیف خویش دارد به مقدار حجمی آن طلا (نه به ارزش آن) مالش از بین می رود و زیان می بیند. نوشته اند اگر کسی در خواب ببیند طلا یافته و جسمی زرین پیدا کرده مجبور به پرداخت دیه می شود یا تاوان می دهد. ، لوک اویتنهاو می گوید: یافتن طلا: دریافت ارث و جستجوی طلا در دل خاک: خوشبختی به ناگهان به شما روی خواهد کرد. ، آنلی بیتون می گوید: پیدا کردن طلا در خواب، نشانه آن است که در کسب افتخار و ثروت با توانایی پیروز خواهید شد. اگر در خواب طلا گم کنید، علامت آن است که در اثر سهل انگاری بهترین فرصت را در زندگی خود از دست می دهید. یافتن رگه ای طلا در خواب، علامت آن است که به شهرتی پر دردسر دست خواهید یافت. اگر خواب ببینید تصمیم دارید در معدن طلا کار کنید، نشانه آن است که می کوشید از حقوق دیگران دفاع کنید. باید مراقب باشید رسوایی در محیط خانوادگی راه نیابد. ، تعبیر خواب امانت دادن طلا، نفایس الفنون تصریح می کند که اگر بیننده خواب ببیند طلا می ریزد دلیل آفت و هلاک است و اگر ببیند طلا به امانت می دهد آن کس که امانت می گیرد به او خیانت می کند طلا شنیدن سخن مکروه است. ، مرحوم مجلسی نوشته اگر کسی سکه طلا به خواب ببیند که به او می دهند به ریاست می رسد و چنانچه ببیند گم کرده از بیماری شفا می یابد، تعبیر خواب طلا فروش، مطیعی تهرانی: اگر کسی در خواب زرگری ببیند با مردی دروغ گو و لاف زن بر خورد می کند. ، تعبیر خواب هدیه گرفتن طلا، آنلی بیتون می گوید: اگر دختری خواب ببیند کسی به او زیورآلاتی از طلا هدیه می کند، نشانه آن است که با مردی ثروتمند ازدواج خواهد کرد. ، لوک اویتنهاو: طلا هدیه گرفتن: شرمساری، تعبیر خواب سکه طلا، مطیعی تهرانی: داشتن سکه طلا همانقدر که در بیداری خوب است و دارنده اش را خوشحال می کند در خواب نیکو نیست چون ابتلا و گرفتاری را نشان می دهد به خصوص اگر روی آن نقشی باشد و شما آن نقش را در خواب ببینید.
اگر کسی دید که زر می گدازد بر زبان مردم می افتد اگر ببیند که طلا به خانه می برد مال می یابد و ثروتمند می شود. اگر ببیند طلا می خورد مال خویش را هزینه می کند یا هدر می دهد. هر جنسی و جسمی که از طلا ساخته شده باشد برای مردان خوب نیست و در خواب زنان نیکو است. اگر کسی در خواب زرگری ببیند با مردی دروغ گو و لاف زن بر خورد می کند. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طلاق
تصویر طلاق
جدا شدن زن و شوهر از یکدیگر، به وسیلۀ فسخ قید نکاح، شصت و پنجمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۲ آیه، نساءالصغری، نساءالقصری
طلاق بائن: نوعی طلاق که رجوع در آن بدون عقد نکاح جایز نیست، مقابل طلاق رجعی
طلاق خلع: طلاقی که زن به واسطۀ اکراهی که از شوهر دارد با دادن مالی یا بخشیدن مهریۀ خود از او طلاق می گیرد
طلاق خلعی: طلاقی که زن به واسطۀ اکراهی که از شوهر دارد با دادن مالی یا بخشیدن مهریۀ خود از او طلاق می گیرد، طلاق خلع
طلاق رجعی: طلاقی که در مدت عده رجوع شوهر به زن بدون عقد نکاح جایز است، مقابل طلاق بائن
طلاق مبارات: نوعی طلاق که زن و شوهر به واسطۀ بیزاری از یکدیگر قرار بگذارند که زن قسمتی از مهریۀ خود را به مرد ببخشد و طلاق بگیرد و مرد نیز از آنچه قبلاً داده صرف نظر کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلاب
تصویر طلاب
طالب ها، طلب کننده ها، جوینده ها، خواهنده ها، خواهان ها، محصل ها، دانش آموز ها، جمع واژۀ طالب
فرهنگ فارسی عمید
(طُ)
شتر مادۀ گرگین، لته پاره ای که بدان شتر را مالند. طلیاء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
طلح است و نوعی از ام غیلان است. (فهرست مخزن الادویه)
جمع واژۀ طلح. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ جَ)
واقف گردیدن، طالع بالحال، ظاهر کرد حال را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَلْ لا)
رجل طلاع الثنایا و الانجد، مرد نیک آزمایندۀ کارها. (منتهی الارب) :
انا ابن جلا و طلاع الثنایا
متی اضع العمامه تعرفونی.
(از خطبۀ حجاج بن یوسف در مسجد کوفه).
، مرد درآینده و تصرف کننده در کارها، مرد نیک ماهر و شناسا و تجربه کار و تیزفهم و زیرک. (منتهی الارب). آنکه کارها آزموده باشد. (منتخب اللغات) ، آنکه پیوسته همت او مایل به معالی امور باشد. (منتهی الارب). آنکه قصد کارهای بزرگ کند. (مهذب الاسماء). آنکه ارادۀ کارهای بزرگ کند و مرتکب امور عظیم گردد. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
طلاع الشی ٔ، پری چیزی. ج، طلع. و منه حدیث عمر (رض) : لو ان لی طلاع الارض ذهباً لافتدیت به. (منتهی الارب). پری چیزی. (منتخب اللغات). پری. (مهذب الاسماء) ، هرچه بر آن آفتاب تابد. (منتهی الارب). طلاع الارض، روی زمین که آفتاب بر آن تابد. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
سورۀ شصت وپنجمین از قرآن کریم، و آن مدنیه و دوازده آیت است، پس از تغابن و پیش از تحریم
لغت نامه دهخدا
(طِ)
موضعی است در شعر ابوالصخر الهذلی:
یفیدون القیان مقینات
کاطلاءالنعاج بذی طلال.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
جمع واژۀ طل ّ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طُلْ لا)
شاهدانه. (منتهی الارب). اسم شوم است که حب شهدانج باشد. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طَ یَ)
کوهی است معروف به نجد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
فساد و تباهی. خلاف صلاح. (منتهی الارب). ضد الصلاح. (تاج المصادر) ، بد شدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
هیلیش هلش، گشادگی، یلگی، روانی، آزاد گی، سر خوشی جدا شدن زن از مرد رها شدن زن از قید نکاح (طبق شرایط مقرر در دین)، جدایی زن از مرد. یا سه طلاق. طلاق دادن مرد زن خود را سه بار. درین صورت رجوع جایز نیست مگر پس از ازدواج زن با محلل. یا طلاق بائن (باین)، طلاقی که از برای مطلق رجوع از آن در ایام عده ابتدا موجود نیست. طلاق زوجه ای که زوج با او نزدیکی نکرده و طلاق زوجه ای یائسه و صغیره از جمله طلاقهای بائن به شمار می روند از این طلاق رجوع بدون نکاح جایز نیست. یا طلاق بدعت. طلاق حائض غیر آبستن یا نفساء است با حضور زوج یا مسترابه به بیش از سه ماه و سه طلاق مرسلا (پشت سر هم) به طوری که در شرایط طلاق مقرر است. یا طلاق خلع. طلاقی است که زن به واسطه اکراهی که از زوج دارد با دادن مال یا بخشیدن کابین می گیرد. یا طلاق رجعی. طلاقی است که بعد آن در میان مدت عده رجوع کردن زن بدون طلاق نکاح جایز است و آن یک بار یا دو بار لفظ طلاق گفتن است بخلاف طلاق بائن. یا طلاق سنت (سنی) طلاقی که به واسطه رعایت شرایط جایز است مقابل طلاق بدعی. رها شدن زن از قید نکاح، فسخ نمودن عقد نکاح، بیزاری رها کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طل، ریزه باران ها فارسی گویان ساخته اند به جای طلول و اطلال که رمن طلل است ویرانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلاع
تصویر طلاع
پری، آفتابخور، آگاه شدن، آگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلام
تصویر طلام
شاهدانه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طالب، جویندگان خواهندگان باز جست باز خواست بیشخواه خواستن حق خود را از کسی مطالبه باز جست کردن، جمع طالب خواهندگان، طالب علمان محصلان علوم قدیمه. مطالبه، خواستن حق خود را از کسی جمع طالب و طلبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلاب
تصویر طلاب
((طِ))
خواستن حق خود را از کسی، مطالبه، باز جست کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلاء
تصویر طلاء
((طِ))
هرچه که آن را بر چیزی مالند، دارویی که بر عضوی مالند، قطران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلاب
تصویر طلاب
((طُ لّ))
جمع طالب، خواهندگان، محصلان علوم قدیمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلاق
تصویر طلاق
((طَ))
جدا شدن زن و شوهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلال
تصویر طلال
((طِ))
جمع طل، باران های ریز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلال
تصویر طلال
جمع طل، جاهای خراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلاب
تصویر طلاب
خواهندگان، دین آموزان، هاوشتان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طلاق
تصویر طلاق
جدایی
فرهنگ واژه فارسی سره