آب دهان که از جهت بیماری و جز آن بسته باشد. طلوان. طلوان. (منتهی الارب) ، به قطران اندوده. (منتخب اللغات) (منتهی الارب) ، بچۀ آهو. (مهذب الاسماء). بچۀ آهو وقت زائیدن. (منتهی الارب). آهوی یکساله. (دهار). آهوبچه. (منتخب اللغات) ، بچۀ گاو و گوسفند. (منتهی الارب) (منتخب اللغات) ، بچۀ هر حیوان که زنگله دارد. (مهذب الاسماء). هر ستور که سم او شکافته باشد. (منتخب اللغات). گوساله، ریزه و خرد از هر چیزی. (منتهی الارب). ج، اطلاء، طلاء، طلیان، طلیان، شخص. رجوع به طلی شود