جدول جو
جدول جو

معنی طقو - جستجوی لغت در جدول جو

طقو
شتابروی
تصویری از طقو
تصویر طقو
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رقو
تصویر رقو
ریگ، توده گرد
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی مرکب از تیغه فولادین و دسته های چوبین و آن برای بریدن و تراشیدن بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقو
تصویر حقو
تهیگاه، کرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوق
تصویر طوق
گردن بند، چیزی که گرداگرد چیزی را می گیرد
نخطی حلقه مانند دور گردن برخی پرندگان و حیوانات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرقو
تصویر طرقو
پیشکش و نزل و علوفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طحو
تصویر طحو
نیک راندن، گرد آوردن شتران، تیز کردن کارد و جز آن، بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
بر آمدن برآب، نمایانی برگ بر درخت، سخت دویدن: آهو، مردن، به کاری در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیقو
تصویر طیقو
سیاخوت ک گونه ای مرغابی یلوه تیتو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوق
تصویر طوق
گردن بند، زیوری که گرد گردن برآرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلو
تصویر طلو
ریزه هر چیزی، پای بستن نوزاد چارپای را گرگ گرگ کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طهو
تصویر طهو
کار، بریان کردن گوشت پختن، نان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطو
تصویر قطو
گرانرفتاری، پروازکردن به جای گام برداشتن ازخوشی وسرمستی سبکروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقو
تصویر لقو
کژ دهان گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوق
تصویر طوق
((طُ))
گردن بند، هر آن چه که گرداگرد چیزی را فرا گیرد، خطی بر گرد گردن پرندگان مانند کبوتر و قمری، لعنت به گردن کسی انداختن او را گرفتار زحمت و ناراحتی طولانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طو
تصویر طو
طوی، جشن، شادی
عروسی، ازدواج، جشنی که به مناسبت ازدواج دو نفر برگذار می شود، طوی، عرس، بیوگانی، پیوگانی، زلّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طق
تصویر طق
صدای خوردن چیزی سخت به چیز دیگر
طق طق: تق تق، صدای پی در پی به هم خوردن دو چیز سخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قو
تصویر قو
پرنده ای آبزی با گردن دراز، پاهای پرده دار، پرهای نرم و لطیف و به رنگ سفید یا سیاه و گوشت چرب، چغل و نامطبوع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طق
تصویر طق
صدای خوردن چیزی به چیز دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طو
تصویر طو
گرسنه ترکی جشن ضیافت جشن
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه پارسی را بیشینه فرهگنویسان با (قاف تازی) آورده اند ولی هیچیک آن را تازی یا ترکی و مغولی ندانسته اند دهخدا و معین نیز به همین گونه پس باید آن را غو نوشت نه قو فرهنگ عمید نه تنها واژه (قو) را نیاورده که به درست آن را در بخش (غ) غو آورده است غو ارج نادرست نویسی غو پارسی است لویی غو آتشزنه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طو
تصویر طو
ضیافت، جشن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قو
تصویر قو
پرنده ای از جنس مرغابی شبیه غاز نسبتاً عظیم الجثه و بسیار زیبا
فرهنگ فارسی معین