- طعم
- مزه
معنی طعم - جستجوی لغت در جدول جو
- طعم
- مزه، کیفیتی که از چشیدن یا نوشیدن چیزی احساس شود مثل شوری، تلخی و شیرینی
- طعم
- شیرینی و تلخی و آنچه مابین آنهاست
- طعم ((طَ عْ))
- مزه، جمع طعوم
- طعم
- Flavor
- طعم
- вкус
- طعم
- Geschmack
- طعم
- sabor
- طعم
- sapore
- طعم
- saveur
- طعم
- smaak
- طعم
- स्वाद
- طعم
- طعمٌ
- طعم
- ladha
- طعم
- รสชาติ
- طعم
- স্বাদ
- طعم
- ذائقہ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خوراکی که برای به صید حیوانات و ماهیان استفاده می شود، جانور کوچکی که خوراک جانوران قوی تر می شود، کسی یا چیزی که برای سوءاستفاده مورد توجه قرار می گیرد
را ه کار راه پیشه، درآمد خورش، به خوردن خواندن مهمانی، روزی، درآمد، چشته، پایدام دانه که برای شکار ریزند، باج، پروه (غنیمت) خوردنی خوراک غذا، جمع طعم، تیولی که از محل خالصه های دیوان می دادند (دوره سلجوقیان)
چشیدن
جای غذا خوردن، خوراک، خوردنی
طعام، خوردن، آنچه که خورند
قوت دادن، غذا دادن
آن که طعمه خورد غذا خور