خوردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج). طعمه طعماً و طعاماً، خورد آن را. (مجمل اللغه). خوردن آب را. یقال: طعم الماء. (منتهی الارب). چشیدن. (مجمل اللغه) (آنندراج) ، وصل پذیرفتن شاخ به شاخ دیگر: طعم الغصن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مذاق: خار با خرما بگاه طعم کس کی کرد جفت لعل با خرمهره اندر عقد کس کی کرد یار. سنائی. و رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 165 شود