جدول جو
جدول جو

معنی طساس - جستجوی لغت در جدول جو

طساس
(طَسْ سا)
تشتگر. (منتهی الارب) (آنندراج). سازندۀ تشت. رجوع به طس شود
لغت نامه دهخدا
طساس
(طَسْ سا)
نسبتی است که به ابوالفضل بن زیاد البغدادی داده اند از آن جهت که تشتگر بود و معروف گردید به طساس بغدادی. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
طساس
(طِ)
جمع واژۀ طس ّ و طسّه و طسّه و طست
لغت نامه دهخدا
طساس
از ریشه پارسی تشتگر تشت ساز
تصویری از طساس
تصویر طساس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حساس
تصویر حساس
کسی که سریعاً از اعمال دیگران ناراحت می شود، ویژگی چیزی که سریعاً در برابر عوامل بیگانه عکس العمل نشان می دهد، کنایه از مهم مثلاً موقعیت حساس، دارای گیرایی قوی مثلاً شامۀ حساس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مساس
تصویر مساس
دست مالیدن، مالش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اساس
تصویر اساس
پی، بنیاد، پایه، شالوده
فرهنگ فارسی عمید
(طِ سَ)
تشتگری. (منتهی الارب) (آنندراج). طشت سازی. رجوع به طس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ طس ّ. (از اقرب الموارد). رجوع به طس ّ و طست و طشت شود، داخل کردن سوار پای خود را در زیر بغل دست اسب، و این عیب سوار است. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بارهنگ آبی از گیاهان، سایش دستمالی مس کردن دست مالیدن سودن، مس سایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لساس
تصویر لساس
نو رسته گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قساس
تصویر قساس
سخن چینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عساس
تصویر عساس
گزیر (عسس) شبگرد، گرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طسام
تصویر طسام
فراوان بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طسیس
تصویر طسیس
جمع طس، از ریشه پارسی تشت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طسوس
تصویر طسوس
جمع طس، از ریشه پارسی تشت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حساس
تصویر حساس
بسیار حس، سخت ادارک، دریابنده، تیزحس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آساس
تصویر آساس
اسس، بنیادها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طساسه
تصویر طساسه
از ریشه پارسی تشتگری تشت سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دساس
تصویر دساس
بسیار مکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بساس
تصویر بساس
جمع بسبس، زمین های خشک شخ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جساس
تصویر جساس
بسیار تجسس کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حساس
تصویر حساس
((حَ سّ))
حس کننده، دریابنده، کسی که موضوعی را زود درک کند، در فارسی، زود رنج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مساس
تصویر مساس
((مِ))
سودن، مالیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اساس
تصویر اساس
پی، بنیاد، شالوده، یکی از مراتب دعوت اسماعیلیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حساس
تصویر حساس
دلنازک، زودرنج، زودکنش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اساس
تصویر اساس
بنیاد، پایه، شالوده، زیرساخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حساس
تصویر حساس
Delicate, Dire, Tetchy, Touchy, Fussily, Sensitive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حساس
تصویر حساس
деликатный , ужасный , придирчиво , чувствительный , раздражительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حساس
تصویر حساس
zart, schlimm, pedantisch, sensibel, reizbar, empfindlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حساس
تصویر حساس
ніжний , страшний , прискіпливо , чутливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حساس
تصویر حساس
delikatny, straszny, wybrednie, wrażliwy, drażliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حساس
تصویر حساس
微妙的 , 可怕的 , 挑剔地 , 敏感的 , 易怒的 , 敏感的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از حساس
تصویر حساس
delicado, terrível, de forma exigente, sensível
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از حساس
تصویر حساس
delicato, terribile, in modo fastidioso, sensibile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی