- طریف
- غریب، نادر، شگفت، نو، تازه
معنی طریف - جستجوی لغت در جدول جو
- طریف
- مال نو، نادر، شگفت، نوزاد
- طریف ((طَ))
- نو، تازه، غریب، نادر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث طریف تازه و نو، شگفت، سخن نغز مونث طریف تازه و نو، نادر و غریب، سخن نغز نیکو، جمع طرائف (طرایف)، گیاه که سپید یا انبوه و تمام گوالیده باشد
اطریفل، معجونی که از هلیله و بعضی داروهای دیگر درست کنند و در طب قدیم برای تقویت مغز، اعصاب و معده به کار می رفته
تیز رو
سخی، جوانمرد، سرور، مهتر، جوجۀ باز
چوزه باز جوجه باز، باز در آشیانه در نشیم، مگس، مهتر بخشنده، جوان خوبروی مهتر سید قوم، جوانمرد شریف
هماورد، هم آورد
اریب
پشتسوار، پس انداز سرباز پس انداز، رده، پشت هم، دنبالیاب شیوه ای در چامه سرایی که واژگان پیاپی در هر خانی باز آیند
شکننده، مویین، نرم، زیبا
راه، روش
بزرگ منش
تیز، تند، زبان گز هم پیشه، همکار، هم حرف هم پیشه، همکار، هم حرف
پائیز، خزان
رزرده رسته درختان مو
مرد بزگ قدر، اشراف، بزرگ قدر
چیزهای جالب، شگفت و خوشایند
نیستان، نیزار، بیشه، درخت انبوه و درهم
راه، مسیر، روش، طریقه، رسم
مسلک، مذهب
مسلک، مذهب
دانا، شناسنده، آشنا به چیزی، نقیب، کارگزار قوم
صاحب شرف، دارای شرف، شرافتمند، بزرگوار، بلندقدر
نکته سنج، خوش طبع، کنایه از شیرین گفتار، لطیفه گو، کنایه از زیبا، خوشگل، خوش هیکل، دارای ظرافت
پاییز، از فصول چهارگانۀ سال که شامل ماه های مهر، آبان و آذر است، برگ ریزان، خزان
طواف کننده، شبگرد عسس
راه، صراط، روش، نحو، وجه
بریده، شکافته، تیز چون نیزه، خوبروی: مرد
رانده شده، نفی و دور گردیده
جای دور، انداخته شده
جمع طرف، بنگرید به طرف
دو طرف، طرفین