جدول جو
جدول جو

معنی طروف - جستجوی لغت در جدول جو

طروف
جمع طرف، بنگرید به طرف
تصویری از طروف
تصویر طروف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حروف
تصویر حروف
علاماتی که الفبا را تشکیل داده و کلمات از آنها ترکیب می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خروف
تصویر خروف
بره نر گوسفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروف
تصویر سروف
سخت و بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صرف، گردش های روزگار جمع صرف حوادث نوایب. یا صروف دهر. گردشهای روزگار حوادث دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حروف
تصویر حروف
حرفها، جمع واژۀ حرف
حروف روادف: حروف ث، خ، ذ، ض، ظ، غ (ثخذ و ضظغ) که در آخر حروف ابجد قرار دارند
حروف صفیر: حروف ز، س، ص
حروف عالیات: در تصوف موجودات یا شئون ذاتی موجود در غیب الغیوب مانند درخت در هسته، برای مثال ما جمله حروف عالیاتیم مدام / پنهان ز همه به غیب ذاتیم مدام ی هرچند کتاب عالمی بنوشتیم / پوشیده ز لوح کائناتیم مدام (شاه نعمت الله ولی - لغتنامه - ۸۱۵)
حروف عله: «و»، «ا» و «ی»
حروف معجم: مقابل حروف مهمله، حروف هجائیه، حروف نقطه دار مانند ب، ت، ث
حروف مهمله: مقابل حروف معجم، حروف بی نقطه مانند ا، ح، د، ر، س
حروف هجا: نشانه هایی که کلمات با آن نوشته می شود، از الف تا یا، الفبا
حروف تهجی: نشانه هایی که کلمات با آن نوشته می شود، از الف تا یا، الفبا، حروف هجا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طروب
تصویر طروب
بسیار خوشحال، نشاط آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صروف
تصویر صروف
حوادث، گردش های روزگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طریف
تصویر طریف
غریب، نادر، شگفت، نو، تازه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظروف
تصویر ظروف
ظریف ها، نکته سنج ها، خوش طبع ها، کنایه از شیرین گفتارها، لطیفه گوها، کنایه از زیباها، خوشگل ها، خوش هیکل ها، دارای ظرافت ها، جمع واژۀ ظریف
ظرف ها، وسیله های مقعر و فرورفته که برای پختن و خوردن غذا و نگهداری برخی چیزها کاربرد دارد مانند بشقاب، لیوان، قابلمه و ماهی تابه، جمع واژۀ ظرف
ظروف مرتبطه: در علم فیزیک ظروفی که توسط مجرایی به همدیگر متصل باشند به طوری که هرگاه در یکی از آن ها مایعی بریزند به ظرف های دیگر هم داخل شود و در همۀ آن ها به یک سطح افقی قرار گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طروق
تصویر طروق
سالک، آنکه راهی در پیش گیرد و در آن راه برود، رونده، پیرو، پارسا، زاهد، در تصوف آنکه با ارشاد مرشد و پیرو در راه خدا سیر کند و مراحل تهذیب نفس و مراتب سیر و سلوک را بپیماید. سالکان را اهل سلوک و اهل طریقت نیز می گویند، عارف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طریف
تصویر طریف
مال نو، نادر، شگفت، نوزاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طروق
تصویر طروق
راهرو، سالک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طروس
تصویر طروس
جمع طرس، بنگرید به طرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طروح
تصویر طروح
افکننده، دور دست، خرمای خوشه دراز
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طرب، شادی ها مرد بسیار طرب آن که پیوسته شاد بود، جمع طرب شادی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طراف
تصویر طراف
خیمه چرمین، شرف، مجد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظروف
تصویر ظروف
جمع ظرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عروف
تصویر عروف
عارف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غروف
تصویر غروف
چاه پر آب، دول کلان دول آب بردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حروف
تصویر حروف
((حُ))
جمع حرف، حرف ها، هر یک از قطعه های ریخته گری یا شکل های ترسیمی که در حروفچینی یا ماشین نویسی به کار رود، الفبا نشانه هایی که واژه های یک زبان به وسیله آن ها نوشته می شود، ایتالیک نوعی حروف چاپی لاتینی و یونانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طریف
تصویر طریف
((طَ))
نو، تازه، غریب، نادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طروق
تصویر طروق
((طَ))
راهرو، سالک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طروب
تصویر طروب
((طُ))
جمع طرب، شادی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طروب
تصویر طروب
((طَ))
مرد بسیار طرب، آن که پیوسته شاد بود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طراف
تصویر طراف
((طِ))
خرگاه ادیم، خیمه چرمین، جمع طرف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظروف
تصویر ظروف
((ظُ))
جمع ظریف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظروف
تصویر ظروف
جمع ظرف، آوندها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طروق
تصویر طروق
وارد شدن به شب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طراف
تصویر طراف
چادر و خیمۀ چرمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرف
تصویر طرف
سوی، سو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روف
تصویر روف
آرمیدن، بخشودن، مهربانی بزرقطونا اسفرزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرف
تصویر طرف
چشم یا گوشۀ چشم
جانب، سو، جهت
بهره، فایده
منتهی و پایان هر چیز،
گوشه و کنار مثلاً طرف دامن، طرف کلاه، طرف چمن،
کمربند، گل کمر، بند طلا یا نقره که بر کمر ببندند، برای مثال تاجوران را ز لعل طرف نهی بر کمر / شیردلان را ز جزع داغ نهی بر جبین (خاقانی - ۳۳۴) / مانا که رخم زرین کردی ز فراقت / کردی ز رخم طرف و نشاندی به کمر بر (مسعودسعد - ۵۶۰)

طرفه، منزل نهم از منازل قمر پس از نثره، برای مثال نثره به نثار گوهرافشان / طرفه ز طرف دگر زرافشان (نظامی۳ - ۴۶۱)
طرف بستن: کنایه از فایده بردن، بهره بردن، برای مثال به غیر از آنکه بشد دین و دانش از دستم / بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم (حافظ - ۶۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرف
تصویر طرف
اسب نجیب و اصیل، آنکه از پدر و مادری نجیب و بزرگوار باشد، نیکوتبار، کریم الطرفین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرف
تصویر طرف
جانب، سو، جهت
کرانه، کناره و پایان چیزی
ناحیه
شخص مقابل
اطراف
مقدار
قسمت یا پاره ای از هر چیز
سرحد، مرز
فرهنگ فارسی عمید