جدول جو
جدول جو

معنی طروبیون - جستجوی لغت در جدول جو

طروبیون
(طَ)
به یونانی انجدان است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روبیدن
تصویر روبیدن
رفتن، جاروب کردن و پاک کردن جایی از گرد و خاک، پاک کردن، روفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبیان
تصویر روبیان
میگو، جانوری آبی با چنگال و پاهای بلند به اندازۀ ملخ که بعضی از انواع آن مصرف خوراکی دارد، ملخ دریایی، اربیان، روبیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فربیون
تصویر فربیون
فرفیون، گیاهی علفی با برگ های بلند، گل های چتری و ارتفاعی در حدود یک متر که شیرابه ای سمّی دارد و در طب قدیم برای معالجۀ استسقا، قولنج و عرق النسا به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
(طَ)
ولایتی است از ولایات ترکیۀ آسیا، محدود است شمالاً به بحر اسود، جنوباً به ارض روم و سیواس، و شرقاً به ارض روم و قفقاز وغرباً به قسطمونی. مساحت آن دوازده هزار میل مربع، وجمعیت آن یک میلیون و یکصدهزار تن است که از اجناس مختلف مردم تشکیل یافته است و همگی دلیر و پردل میباشند. ولایت طرابزون کوهستانی است و دارای درختان بسیار از هر نوع میوه است. این ولایت چهار متصرفیه و بیست ودو مرکز قضاء و بیست وهفت ناحیه دارد. بندر آن طرابزون است که بر ساحل بحر اسود واقع شده و نزدیک به چهل هزار تن سکنه دارد و لنگرگاه تجارتی وسیعی میباشد. مشهورترین شهرهای این ولایت صامسون است که خود بر بحر اسود لنگرگاهی است، و کشتیهای بسیار با ماشین بخار بدانجا لنگر افکنند. (ذیل معجم البلدان ج 2 ص 291)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ)
از معظم بلاد ارمنیه الاکبر است و از آنجا هر سال سه تومان بر سبیل خراج به ایران میدهند. و ارمنیهالاکبر داخل ایران است. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 100). رجوع به طرابزون شود
لغت نامه دهخدا
(طُ)
به یونانی گلی است که آن را بستان افروز و تاج خروس گویند. (برهان) (آنندراج). برطانیقی است. (اختیارات بدیعی) (تحفۀ حکیم مؤمن). برطانیقس است وبعضی بستان افروز دانسته اند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طَرْ رَ نَ)
دهی جزء دهستان سیاه رود بخش افجۀشهرستان تهران، در 16000گزی جنوب گلندوک و در 6000گزی جنوب راه شوسۀ دماوند-طهران. کوهستان کنار رود جاجرود، سردسیر، با 71 تن سکنه، آب آن از رودخانه و محصول آنجا غلات، بنشن و قلمستان. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(ژِ بی یُنْ)
ژان فرانسوا. نام کشیش و مبلغ مسیحی از آباء یسوعیین به چین. مولد سال 1654 و وفات در پکن بسال 1707 م
لغت نامه دهخدا
فرفیون. (اختیارات بدیعی). رجوع به فرفیون شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
به لغت یونانی بیخی است که آن را به شیرازی چوبک اشنان خوانند و آن نوعی از کندش باشد وآذربو همان باشد. (برهان) (آنندراج). رجوع به تحفۀحکیم مؤمن و اختیارات بدیعی و الفاظ الادویه شود
لغت نامه دهخدا
(کَرْ رو)
فرشتگان مقرب را گویند و ایشان را در عالم هیچ تعلق و تدبیر و تصرفی نیست. (برهان) (آنندراج) :
پیش بزم مصطفی بین دعوت کروبیان
عودسوزان آفتاب و عود کیوان آمده.
خاقانی.
شو بده انصاف خویش کز همه کروبیان
حجرۀ روح القدس به ز تو مهمان نداشت.
خاقانی.
قلب و میمنه از کروبیان ملک و میسره از تواتر امداد سعادات فلک.... (جهانگشای جوینی).
ما نتوانیم حق حمد تو گفتن
با همه کروبیان عالم بالا.
سعدی.
به تهدید اگر برکشد تیغ حکم
بمانند کروبیان صم و بکم.
سعدی.
درون خلوت کروبیان عالم قدس
صریر کلک تو باشد سماع روحانی.
حافظ.
ای ملهمی که در صف کروبیان قدس
فیضی رسد بخاطر پاکت زمان زمان.
حافظ.
رجوع به کروبی، کروبیون و کروبیم شود
لغت نامه دهخدا
سنگی است که صباغان بلاد فروغیا، که افریقیه باشد، مستعمل دارند و لهذا مسمی به یونانی بفرغیوس گشته. (!) (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کَرْ رو بی یی)
جمع واژۀ کروبی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کروبی شود
لغت نامه دهخدا
نام نباتی است و صمغ آن مانند صمغ عربی میباشد. یک مثقال آن سنگ گرده را بریزاند و حیض را بگشاید. (برهان). نباتی است که در جزیره اقریطش روید و صمغ وی مانندصمغ عربی بود و حرارت ورق وی و صمغ وی در اول درجه سیم بود، سنگ گرده را بریزاند و حیض براند، چون یک مثقال از وی بیاشامند و این نبات بغیر از جزیره اقریطش نروید و درخت وی مانند درخت مصطکی بود. (اختیارات بدیعی). اسم یونانی بمعنی شبیه به ’بیش’ است، آن دوقسم میباشد: یکی را برگ و شاخ بزرگ و مانند اسقولوقندریون و با اندک زغب و صمغ او مانند صمغ عربی و در جزیره اقریطش بسیار است و یکی کوچکتر و در ساحل دریا بهم میرسد بی ساق و بر شاخهای او دانه ها بقدر گندمی و هر دو سر آن باریک و سرخ. و در سیم گرم و خشک و مدر حیض و جذاب و مخرج خار و پیکان از بدن و مفتت حصاه و یک مثقال او با شراب مخرج جنین است شرباً و حمولاً. (تحفۀ حکیم مؤمن) شجرهالتیس. لکلرک گوید: اشپرنگل طراغیون اول را مترادف هیپریکوم هیرسینوم این دو کلمه را زنتهایمر مترادف میداند ولی فرااس رد میکند و با شک و تردید آنرامترادف اریگانوم مارو میداند. اشپرنگل طراغیون دوم را مترادف تراژیوم کولمنو. طراغیون را در حاشیۀ ترجمه عربی دیسقوریدوس چنین تعبیر کرده اند: تأویله التیس (یعنی مربوط و متعلق به بز). طراغیون دیگر، سقوربیون، طرغانن. رجوع به طرغانن شود. ابن البیطار آرد: دیسقوریدوس در چهارم گوید: برخی آنرا سقرینوس و گروهی طرغاین نامیده اند، درختچه ای است که بر روی زمین گسترده میشود. درازی آن به اندازۀ یک وجب یا کمی بیشتر است. در سواحل دریائی میروید. دارای برگ است و بر شاخه های آن باری است مانند دانۀ انگور سرخ رنگ و بسیار خرد به اندازۀ دانۀ گندم است دو نوک آن تیز و پرگره و قابض میباشد و هرگاه از میوه این گیاه بمقدار ده دانه شربتی بسازند و بنوشند بیماریهای اسهال مزمن و سیلان رطوبت مزمن رحم را سودمند بود و برخی از مردم دانۀ آنرا میکوبند و از آن قرص میسازند و هنگام حاجت به کار میبرند. (از مفردات ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
به یونانی سلق است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
به یونانی علک البطم است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به طرامیلس شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کَرْ رو بی یو / کَ بی یو)
جمع واژۀ کروبی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کروبیّه. (اقرب الموارد). بزرگان ملائکه یا مقربان آنها. عبرانی آن کروبیم و جمع کروب است. بسا که به همان لفظ عبرانی به کار رود و معنی آن حافظ یا حارس یا مقرب است. (اقرب الموارد). رجوع به کروبی، کروبیان و کروبیم شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
فرفیون. دارویی باشد که چون برگزیدگی جانوران و سگ دیوانه طلا کنند نافع باشد. (برهان). افربیون. از یونانی اوفوربیون. (حاشیۀ برهان چ معین). افریبیون و فرفیون نیز گویند و ماکوب خوانند. باید که چون فرفیون را از درخت گیرند دهان بربندند تا غبار آن به دندان نرسد که جمله دندانها بریزاند. چون بگیرند باید که باقلای مقشر در میان وی ریزندتا قوه وی نگه دارد و مدتی در ظرف کنند. آنچه تازه بود زرد بود و زود در زیت بگدازد. (اختیارات بدیعی). محمد زکریا گوید: فرفیون صمغ مازریون است و مذب (کذا) او در بلاد انطاکیه است. ارجانی گوید: فرفیون در چهار درجه گرم است و به قوتی که در اوست آب خام را که در امعاء باشد براند و قولنج و علتهای بلغمی را دفع کند و چون آب خواهد که در میان طبقات فرودآید و بینایی چشم را حجاب کند او را خرد بسایند چنانکه سرمه را و در چشم کشند او را از فرودآمدن منع کند و هرچه نیکوتر باشد قوت او تا چهار سال است و به تدریج قوت از او کم شود، چون هفت سال بر او بگذرد قوت از او زایل شود. (ترجمه صیدنه)
لغت نامه دهخدا
(لِ بی یو)
جمع طالبی در حالت رفعی. رجوع به طالبی شود
لغت نامه دهخدا
فرشتگان مقرب را گویند و ایشان را در عالم هیچ تعلق و تدبیر و تصرفی نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبیدن
تصویر روبیدن
جاروب کردن و از گرد و غبار پاک ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبیان
تصویر روبیان
جانوری است آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروبیین
تصویر کروبیین
جمع کروبی در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروسیون
تصویر کروسیون
فرانسوی خوردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طروقون
تصویر طروقون
یونانی بستان افروز تاج خروس از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته شیر سگ شیر گیا گاو کشک (شبرم) گیاهی از رده دولپه ییهای جدا گلبرگ که سر دسته تیره فرفونیان است این گیاه علفی است و در موقع شکستن از ساقه اش شیرابه سفید رنگی بیرون می آید که در برابر هوا تیره می شود تا کنون در حدود 7000 گونه از این گیاه شناخته شده است که بیشتر در نواحی معتدل می رویند و من جمله در ایران انواع آن نیز فراوانند و بیشتر به نام شیر سنگ خوانده میشود. شیرابه این گیاه سمی و قی آور است و دانه هایش دارای اثری مسهلی است مالیدن شیرابه آن بر روی پوست بدن سبب تحریک جلدی و ایجاد سوزش و خارش می شود فربیون افربیون شیر سنگ ابربیون ابرفیون افنین کمالیون حافظ اطفال تاکوت غاسول رومی لبان مغربی یتوع نبلوت لبن سودا لبن سودان عنجد لبین تیکیوت سوتلیلغراوتی شبرم سوتلکن اوتی تاناغت شیرگیا سعده فافیلون فارالیون شبرم رمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کربیون
تصویر کربیون
فرشتگان مقرب
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طالبی، وابستگان علی ع جمع طالبی در حالت رفعی (ولی در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اروسیون
تصویر اروسیون
فرانسوی فرسایش
فرهنگ لغت هوشیار
جمع کروبی، مه فرشتگان فرشتگان پاسدار در فارسی کروبیان می گویند، جمع کروبی در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره فرفیون ها که علفی و دارای ساقه بالا رونده می باشد، این گیاه مخصوص مناطق استوایی ست و در سواحل دریاها می روید و در حدود 50 گونه آن شناخته شده است. از این گیاه صمغی استخراج می کنند که در طب قدیم به کار می رفته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروبیان
تصویر کروبیان
((کَ یّ))
کروبی. فرشتگان مقرب درگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روبیدن
تصویر روبیدن
((دَ))
جاروب کردن، روفتن، رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کروبیون
تصویر کروبیون
((کَ یُّ))
جمع کروبی. فرشتگان مقرب درگاه
فرهنگ فارسی معین