جدول جو
جدول جو

معنی طرحان - جستجوی لغت در جدول جو

طرحان
(پسرانه)
نام بخش کوهدشت در شهرستان خرم آباد
تصویری از طرحان
تصویر طرحان
فرهنگ نامهای ایرانی
طرحان
(طَ)
موضعی است نزدیک ضیمره. (منتهی الارب). محلی است در ارض جبل و بین آن و صیمره پلی بس شگفت آور و دو برابر پل حلوان است. (معجم البلدان). موضعی نزدیک صیمره به نواحی بصره، نام محلی در 80000متری خرم آباد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرحان
تصویر مرحان
(دخترانه)
شادمانی و فرح
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طرهان
تصویر طرهان
(پسرانه)
طرحان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طرلان
تصویر طرلان
(دخترانه)
ترلان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طرخان
تصویر طرخان
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار چینی در سپاه افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرحان
تصویر فرحان
(پسرانه)
شادان، خندان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طریان
تصویر طریان
حادث شدن، پیدایش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرحان
تصویر فرحان
شاد، شادمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرخان
تصویر طرخان
ترخان، در دورۀ مغول لقبی که به بعضی از رجال یا درباریان و شاهزادگان مغول داده می شد و کسی که به این لقب و عنوان می رسید از ادای باج و خراج معاف بود و از مزایایی برخوردار می شد و هروقت می خواست می توانست بی اجازه به حضور شاه برود، کنایه از آزاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرلان
تصویر طرلان
ترلان، پرنده ای شکاری از نوع باز به رنگ سیاه یا زرد و دارای چنگال های قوی و منقار خمیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرحان
تصویر سرحان
گرگ، پستانداری وحشی و گوشت خوار شبیه سگ اما از آن قوی تر و درنده تر که در موقع گرسنگی به چهارپایان و حتی به انسان حمله می کند، ذیب، سمسم، اغبر، ذئب
اسد، شیر
فرهنگ فارسی عمید
(طِرْ ریا)
خوان ها. (منتهی الارب) (آنندراج). تریان. ج، طریانات. (مهذب الاسماء). طبق. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ)
نزد فقهاء حنفیه عبارت از ابوحنیفه و محمد باشند و بدین نام نامیده شده اند برای آنکه یکی از آنان در طرف استادی و دیگری در طرف شاگردی واقع شده اند. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ)
یکی از القاب بیست ودوگانه زحاف اشعار عرب که در اشعار عجم مستعمل است. و اگر از دو طرف فاعلاتن الف و نون بیفتد به معاقبت ماقبل و مابعد، آن را طرفان خوانند. (المعجم چ تهران ص 35 و 47)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
اناء طفحان، خنور لبریز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
گرگ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گرگ درنده. (غیاث اللغات). ج، سراحین. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). سرحال:
در دشت و کوه و بیشه بهم شیرکی چرند
شیر و پلنگ و سرحان گور و گوزن و رنگ.
سوزنی.
- ذنب السرحان، صبح کاذب. فجر اول یا فجر کاذب را از آن جهت ذنب السرحان گویند که شبیه به دم گرگ باشد از حیث استطاله و باریکی. (مفاتیح).
، شیر بیشه، وسط حوض. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
از قرای قومس و عده ای بدانجا منسوبند. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
یکی از بخشهای شهرستان خرم آباد. این بخش در باختر شهرستان واقع و حدود آن بشرح زیر است: از خاور به رود خانه کشکان و بخش چکنی، از باختر رود صیمره، از شمال به بخش دلفان، از جنوب به رود صیمره و رود کشکان. موقع طبیعی جلگه، کوهستانی و دامنه، گرمسیر و قسمتی معتدل. آب آن از رودخانه های کشکان، صیمره، نهر و چاه و محصول آنجا غلات و تریاک و لبنیات است. بقرار اظهار مطلعین محل، معادن نفت و گچ و نمک در این بخش وجود دارد. این بخش از سه دهستان و 141 آبادی بشرح زیر تشکیل گردیده: دهستان کوهدشت 68 آبادی جمعیت 2852 تن. دهستان رومشکان 33 آبادی جمعیت 7920 تن. دهستان طرهان 40آبادی جمعیت 8256 تن. ساکنین این بخش از طوایف امرائی، گراوند، آزادبخت، زرونی، کومانی، سوری، آدینه وند، کوشکی میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
یکی از دهستانهای بخش طرهان شهرستان خرم آباد. این دهستان در باختر بخش واقع و محدود است از خاور به دهستان کوه دشت، از باختر به رود خانه صیمره، از شمال به بخش دلفان و رود صیمره، از جنوب به دهستان رومشکان. موقع طبیعی کوهستانی، هوا گرمسیر. آب آن از رود خانه صیمره و چاه. مرتفعترین قلل جبال در این دهستان کوههای بلوران، سرآستان، خیاران، رودبار گور میباشد. مراتع مرغوبی در سینه و دامنۀ این کوهستان وجود دارد. از 40 آبادی تشکیل گردیده. جمعیت آن در حدود 8300 تن و قرای مهم آن عبارتند از: پشته گراب، قلعه بساطبیگی، گرخوشاب، کاوه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حُ ضَ)
حادث شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نو درآمدن. (کنزاللغات) ، وارد شدن چیزی در چیزی. (غیاث اللغات) (آنندراج). بر سر چیزی درآمدن. (کنزاللغات)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
نام طایفه ای است از ایلات کرد ایران که شامل دوازده شعبه بترتیب ذیل است: سوری، امرائی، گراوند، دماوند، کوشکی، آدینه وند، ازدج، رومیانی، چاواری، بوالی، آزادبخت، کرمان. تعداد خانوار ایل مزبور تقریباً 7000و شمارۀ نفوسش (قریب به) 40000 تن است که محل سکونت آنان، جنوب غربی خرم آباد، جنوب دلفان، بین رود کشکان و صیمره، خاوه، طرهان میباشد. در ناحیۀ طرهان معدن زغال سنگ کشف شده است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 65). و رجوع به تاریخ کرد تألیف رشیدیاسمی ص 177 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرحان
تصویر مرحان
شادمانی، تباهی چشم نموری چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرحان
تصویر فرحان
شادمان فیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرخان
تصویر طرخان
ترکی تازی گشته بنگرید به ترخان ترخان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرغان
تصویر طرغان
ترکی انبوه لشکر انبوه لشکر
فرهنگ لغت هوشیار
تثنیه طرف دوور دو سوی چیزی تثنیه طرف دو طرف چیزی، یکی از القاب 22 گانه زخاف اشعار عرب که در اشعار فارسی مستعمل است. اگر از دو طرف فاعلاتن الف و نون بیفتد به معاقبت ماقبل و ما بعد آن را طرفان خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرقان
تصویر طرقان
محافظ (شبانه) نگهبان مراقب پاسدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرلان
تصویر طرلان
پارسی است و باید ترلان نوشته شود شاهباز از مرغان شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طریان
تصویر طریان
نو پدیدی در خود زایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفحان
تصویر طفحان
خنور لبریز لبالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرحان
تصویر سرحان
گرگ نر گرگ، جمع سراحین
فرهنگ لغت هوشیار
نجنگیده: مرد، غارچک گونه ای از سماروغ ها زخم وزیلی زخمین گونه ای قارچ سفید رنگ کوچک است و بنظر می آید یکی از قارچهای تیره بازیدیومیست ها و از دسته آمانیت ها باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرلان
تصویر طرلان
((طَ))
شاهباز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرغان
تصویر طرغان
((طَ))
انبوه لشکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرحان
تصویر سرحان
((س))
گرگ، جمع سراحین
فرهنگ فارسی معین