- طراقه
- صدا و آوازی که از کوفتن و شکستن چیزی مانند چوب و استخوان و جز آن بر آید
معنی طراقه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ریختن آبگونه ریختن، شاشیدن اراقت
تازی گویش شامی زرد آلو، شفتالو
زن نیکوکار، زن صاحب جمال
آبدزدک
آتش سوزی، باروت سوزی، سوختن حراقه نفت
ندانستن
دزدیده دزد برده
نوعی کشتی جنگی که به وسیلۀ آن آتش و چیزهای جنگی شعله ور به سوی دشمن پرتاب می کردند
طراق، صدا و آوازی که از کوفتن و شکستن یا ترکیدن چیزی برمی آید
طراقاطراق: آوازها و صداهای پی در پی،برای مثال چو خورشید سر بر زند زین نطاق / برآید ز دریا طراقاطراق (نظامی۶ - ۱۱۳۰)
طراقاطراق: آوازها و صداهای پی در پی،
حالت، کنایه از راه و روش، کنایه از سیرت، مذهب
هر مادۀ قابل اشتعال مانند پنبه برای روشن کردن آتش
سستی و زمین نرم و سیر و حالت و مذهب
مونث طارق: و گزند ناگهانی آستانک (بلا)، زند (طایغه)، مرو نیش هم آوای سرد سیر (فالگیر)
بشنج تری شادابی
نادرست نویسی تراوه جامه رنگین ابریشمی که بر نیزه و درفش بندند
چرکی دندان، لا دندانی آنچه از خوراک لای دندان بماند، تف خشک کف دهان بر گوشه لب
نو شدن، تازه گردیدن
از پارسی تراز دوزی گلدوزی
گوشبر ترفندگر، بریک بر (جیب بر) کیسه بر، گربز، تیز زبان
ناوچه تند رو، درفش، کرجی مونث طراد، کشتی تند رو، قایق زورق، علم درفش رایت
ترکی کلاه باز کلاه جره جره در پارسی نرینه باز را گویند
باران بسیار، آب روشن
قایق، کرجی، زورق
صدا و آوازی که از کوفتن و شکستن یا ترکیدن چیزی برمی آید، طراقا
چکاوک، پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر، چکاو، چکوک، چاوک، ژوله، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، نارو، قبّره، قنبره
تاریکی راه ها تاریکی، آزمندی، گولی، گول، خوی، راه روش، تو بر تو، بر هم، بر هم نهادن، دام کوچک روش نادرست نویسی تراکه ترغه از ترکیدن نادرست نویسی درغه از پرندگان جل جلک (گویش خراسانی) باروت، بازیچه ایست کودکان را
پارسی تازی گشته تاکه تاغه تاهه تای، تاغک تاکچه، رشته از ریسمان، دسته از مو یا گل یا سبزی، شاخه شاه اسپرم، پارچه نبریده
پارسی تازی گشته تراک اوایی که از شکسته شدن بر خیزد آوایی که از تازیانه بر آید چرم کفش، پوسته آسنی پوسته توپالی برگ هایی از آسن (فلز) که بر چیزی کشند، پینه چرم (پینه وصله) صدا و آوازی که از کوفتن و شکستن چیزی مانند چوب و استخوان و جز آن بر آید