سخت کوتاه. (مهذب الاسماء). این لغت در سه نسخۀ خطی از مهذب الاسماء بدین صورت در ’باب الطاء المضمومه مع الخاء’ ثبت شده، ولی صاحب تاج العروس در مادۀ طحن در ضمن مستدرکات گوید: قال الزجاج: الطخته، القصیر فیه لوثه. و نقل الازهری عن ابن الاعرابی اذا کان الرجل نهایه فی القصر، فهو الطخته. (و در تاج العروس کلمه طخته بدون اعراب است)
سخت کوتاه. (مهذب الاسماء). این لغت در سه نسخۀ خطی از مهذب الاسماء بدین صورت در ’باب الطاء المضمومه مع الخاء’ ثبت شده، ولی صاحب تاج العروس در مادۀ طحن در ضمن مستدرکات گوید: قال الزجاج: الطخته، القصیر فیه لوثه. و نقل الازهری عن ابن الاعرابی اذا کان الرجل نهایه فی القصر، فهو الطخته. (و در تاج العروس کلمه طخته بدون اعراب است)
نام والد حوشب تابعی. (منتهی الارب). واژه تابعی در تاریخ اسلام به فردی اطلاق می شود که یکی از یاران پیامبر را دیده و از او علم آموخته است، اما خود موفق به ملاقات با پیامبر اکرم (ص) نشده است. تابعین در سده اول هجری می زیستند و نقش مهمی در توسعه معارف اسلامی، به ویژه در زمینه روایت حدیث و فقه داشتند. نام های بزرگی چون حسن بصری، سعید بن مسیب و عطاء بن ابی رباح در شمار تابعین قرار دارند و آثار آنان در منابع معتبر اسلامی ثبت شده است.
نام والد حوشب تابعی. (منتهی الارب). واژه تابعی در تاریخ اسلام به فردی اطلاق می شود که یکی از یاران پیامبر را دیده و از او علم آموخته است، اما خود موفق به ملاقات با پیامبر اکرم (ص) نشده است. تابعین در سده اول هجری می زیستند و نقش مهمی در توسعه معارف اسلامی، به ویژه در زمینه روایت حدیث و فقه داشتند. نام های بزرگی چون حسن بصری، سعید بن مسیب و عطاء بن ابی رباح در شمار تابعین قرار دارند و آثار آنان در منابع معتبر اسلامی ثبت شده است.
کوهی است سرخ دراز و در برابر آن چاههاست. (منتهی الارب) (آنندراج) ، آبخوری است در حمای ضریه. (منتهی الارب) ، نام جائی است. از آن است: یوم طخفه مر بنی یربوع را با قابوس بن منذر ابن ماءالسماء. (منتهی الارب). یاقوت در معجم البلدان آورده: شغل ردافه یکی از مشاغل درباری ملوک حیره و آن چنان بود که چون پادشاه سوار شدی کسی که شغل ردافه داشتی، موظف بودی پشت سر پادشاه سوار شود. وبهمین طریق، چون پادشاه در مجلس شراب نشستی ردیف درجانب راست وی می نشست، و جز ردیف دیگری را روا نبودی که بعد از آنکه پادشاه شراب نوشید بلافاصله شراب نوشد. ابن عبدربه شرح واقعۀ یوم طخفه را بدین سیاق آورده است: در عهد نعمان بن منذر شغل ردافه با قیس بن عتاب بود، حاجب ابن زراره از نعمان استدعا کرد که شغل ردافه را به حرث بن مرطبن سفیان بن مجاشع محول دارد، نعمان سران قبیلۀ بنی یربوع را که این شغل همواره به یکی از افراد آن قبیله مفوض بود بخواند و گفت: نیکو آن است که شغل ردافه را نوبت نهید، چندی با شما بوده، از این پس چندی نیز برادران خویش از سایر اعراب را در این شغل سهیم قرار دهید، بنی یربوع گفتند: برادران ما را بدین شغل نیازی نیست، حاجب ابن زراره از طریق حسد این استدعا را از پادشاه کرده است، و بکلی از پذیرفتن این امر ابا کردند. حرث بن شهاب که در آن مجلس حاضر بود، گفت: محال است که بنی یربوع برای قبول این امر تن دردهند، چون حاجب بن زراره از بنی یربوع نومیدشد، نعمان را گفت: اگر ما را لشکری به مدد فرستی، بدان وسیله بنی یربوع را برای تسلیم شغل ناگزیر سازیم، و آنان نیز از فرمان تو سر بازپیچند، نعمان قابوس پسر خویش و حسان برادر خود را با لشکری از اهالی حیره و گروهی دیگر از اعراب خارج از حیره روانه داشت، حسان با مقدمهالجیش و قابوس با لشکریان روانه شدند، چون به طخفه رسیدند، جنگ بین بنی یربوع و قابوس درگرفت و قابوس و یاران هزیمت شدند. طارق بن عمیره اسب قابوس را پی کرد، و خواست موی پیشانی او را هم ببرد، قابوس گفت: این عمل با ابناء ملوک سزا نیست، طارق دست ازوی بازداشت و او را مجهز کرد و نزد نعمان روانه ساخت. حسان نیز به دست بشیر بن عمرو اسیر شد، اما بشیر بر او منت نهاده وی را رها کرد. مالک بن نویره را در این واقعه اشعاری است که این ابیات از آن جمله است: و نحن عقرنا مهر قابوس بعدما رأی القوم منه و الخیول تلهب علیه دلاص ذات نسج و سیفه جراز من الهندی ابیض مقضب طلبنا بها انا مداریک قبلها اذا طلب الشأو البعید المقرب. (از معجم البلدان و عقدالفرید ج 6 ص 87). یاقوت در معجم البلدان علت انتزاع شغل ردافه را از بنی یربوع بدین نحو ذکر کرده که شغل ردافه در عهد نعمان با عتاب بود، چون وی بمرد و پسر او عوف کودک بود، حاجب نعمان استدعا کرد که این شغل به کسی که خارج از قبیلۀ بنی یربوع است واگذار شود. (معجم البلدان ج 6 ص 32). و رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 52، 86، 88، 91 و عیون الاخبار (ردافه) ج 2 ص 48 و ج 3 ص 266 شود
کوهی است سرخ دراز و در برابر آن چاههاست. (منتهی الارب) (آنندراج) ، آبخوری است در حمای ضریه. (منتهی الارب) ، نام جائی است. از آن است: یوم طخفه مر بنی یربوع را با قابوس بن منذر ابن ماءالسماء. (منتهی الارب). یاقوت در معجم البلدان آورده: شغل ردافه یکی از مشاغل درباری ملوک حیره و آن چنان بود که چون پادشاه سوار شدی کسی که شغل ردافه داشتی، موظف بودی پشت سر پادشاه سوار شود. وبهمین طریق، چون پادشاه در مجلس شراب نشستی ردیف درجانب راست وی می نشست، و جز ردیف دیگری را روا نبودی که بعد از آنکه پادشاه شراب نوشید بلافاصله شراب نوشد. ابن عبدربه شرح واقعۀ یوم طخفه را بدین سیاق آورده است: در عهد نعمان بن منذر شغل ردافه با قیس بن عتاب بود، حاجب ابن زراره از نعمان استدعا کرد که شغل ردافه را به حرث بن مرطبن سفیان بن مجاشع محول دارد، نعمان سران قبیلۀ بنی یربوع را که این شغل همواره به یکی از افراد آن قبیله مفوض بود بخواند و گفت: نیکو آن است که شغل ردافه را نوبت نهید، چندی با شما بوده، از این پس چندی نیز برادران خویش از سایر اعراب را در این شغل سهیم قرار دهید، بنی یربوع گفتند: برادران ما را بدین شغل نیازی نیست، حاجب ابن زراره از طریق حسد این استدعا را از پادشاه کرده است، و بکلی از پذیرفتن این امر ابا کردند. حرث بن شهاب که در آن مجلس حاضر بود، گفت: محال است که بنی یربوع برای قبول این امر تن دردهند، چون حاجب بن زراره از بنی یربوع نومیدشد، نعمان را گفت: اگر ما را لشکری به مدد فرستی، بدان وسیله بنی یربوع را برای تسلیم شغل ناگزیر سازیم، و آنان نیز از فرمان تو سر بازپیچند، نعمان قابوس پسر خویش و حسان برادر خود را با لشکری از اهالی حیره و گروهی دیگر از اعراب خارج از حیره روانه داشت، حسان با مقدمهالجیش و قابوس با لشکریان روانه شدند، چون به طخفه رسیدند، جنگ بین بنی یربوع و قابوس درگرفت و قابوس و یاران هزیمت شدند. طارق بن عمیره اسب قابوس را پی کرد، و خواست موی پیشانی او را هم ببرد، قابوس گفت: این عمل با ابناء ملوک سزا نیست، طارق دست ازوی بازداشت و او را مجهز کرد و نزد نعمان روانه ساخت. حسان نیز به دست بشیر بن عمرو اسیر شد، اما بشیر بر او منت نهاده وی را رها کرد. مالک بن نویره را در این واقعه اشعاری است که این ابیات از آن جمله است: و نحن عقرنا مهر قابوس بعدما رأی القوم منه و الخیول تلهب علیه دلاص ذات نسج و سیفه جراز من الهندی ابیض مقضب طلبنا بها انا مداریک قبلها اذا طلب الشأو البعید المقرب. (از معجم البلدان و عقدالفرید ج 6 ص 87). یاقوت در معجم البلدان علت انتزاع شغل ردافه را از بنی یربوع بدین نحو ذکر کرده که شغل ردافه در عهد نعمان با عتاب بود، چون وی بمرد و پسر او عوف کودک بود، حاجب نعمان استدعا کرد که این شغل به کسی که خارج از قبیلۀ بنی یربوع است واگذار شود. (معجم البلدان ج 6 ص 32). و رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 52، 86، 88، 91 و عیون الاخبار (ردافه) ج 2 ص 48 و ج 3 ص 266 شود
رخوه. دردی است که اندام را سست گرداند و در اصل لغت به معنی نرمی وسستی است. (آنندراج) (از غیاث اللغات) : ناخس و رخوه کاسر و ضاغط و آن مفسح کز او عضل شد چاک (از نصاب الصبیان ص 47) و رجوع به رخوه شود
رِخْوه. دردی است که اندام را سست گرداند و در اصل لغت به معنی نرمی وسستی است. (آنندراج) (از غیاث اللغات) : ناخس و رخوه کاسر و ضاغط و آن مفسح کز او عضل شد چاک (از نصاب الصبیان ص 47) و رجوع به رِخْوَه شود
دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان، در 30هزارگزی جنوب قصبۀ رزن متصل به سناج. جلگه و سردسیر و مالاریائی. با 600 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و لبنیات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان قالی بافی و راه آن مالرو است. تابستان از فامنین اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان، در 30هزارگزی جنوب قصبۀ رزن متصل به سناج. جلگه و سردسیر و مالاریائی. با 600 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و لبنیات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان قالی بافی و راه آن مالرو است. تابستان از فامنین اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
ظرفی است فلزی برای سرخ کردن اطعمه به کار رود. در ترکی طابه و در ترکی عامیانه طاوه مأخوذ از تاوۀ فارسی است. این کلمه در عربی بصورت طابق درآمده است. (دزی ج 2 ص 19). و رجوع به تابه و تاوه شود
ظرفی است فلزی برای سرخ کردن اطعمه به کار رود. در ترکی طابه و در ترکی عامیانه طاوه مأخوذ از تاوۀ فارسی است. این کلمه در عربی بصورت طابق درآمده است. (دزی ج 2 ص 19). و رجوع به تابه و تاوه شود
یک گام. اسم است بر وزن فعله برای مره. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ج، خطوات، خطاء: صواب رای وی از وی بعمر نگذارد که بر بسیط زمین خطوه ای رود بخطا. سوزنی. خطوه بر خطوه زآن محیط گذشت قطره بر قطره هرچه بود نوشت. نظامی. شنیدم که پیری براه حجاز بهر خطوه کردی دو رکعت نماز. سعدی. ، میان دو گام. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ج، خطوات، خطوات، خطوات، خطی ̍
یک گام. اسم است بر وزن فعله برای مره. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ج، خطوات، خِطاء: صواب رای وی از وی بعمر نگذارد که بر بسیط زمین خطوه ای رود بخطا. سوزنی. خطوه بر خطوه زآن محیط گذشت قطره بر قطره هرچه بود نوشت. نظامی. شنیدم که پیری براه حجاز بهر خطوه کردی دو رکعت نماز. سعدی. ، میان دو گام. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ج، خُطُوات، خُطَوات، خُطْوات، خُطی ̍
جمع واژۀ اخ و اخ ّ و اخو و اخاً و اخواً. برادران. (مؤید الفضلاء) (منتهی الارب) : و جاء اخوه یوسف فدخلوا علیه فعرفهم و هم له منکرون. (قرآن 58/12). - اخوۀ ابوینی، خواهران یا برادران تنی، فراخ، چنانکه حلقه، گرگین، چنانکه شتر. مؤنث: خوقاء. ج، خوق
جَمعِ واژۀ اَخ و اَخ ّ و اخو و اخاً و اُخواً. برادران. (مؤید الفضلاء) (منتهی الارب) : و جاء اخوه یوسف فدخلوا علیه فعرفهم و هم له منکرون. (قرآن 58/12). - اخوۀ ابوینی، خواهران یا برادران تنی، فراخ، چنانکه حلقه، گرگین، چنانکه شتر. مؤنث: خَوْقاء. ج، خوق
نخوت در فارسی ترمانی ترمنشی منی منی کرد آن شاه یزدانشناس ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس (فردوسی شاهنامه) باد سایی باد ساری دیمیاد خود بینی خود پرستی گراز چو از پیش تختش گرازید سام (فردوسی)
نخوت در فارسی ترمانی ترمنشی منی منی کرد آن شاه یزدانشناس ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس (فردوسی شاهنامه) باد سایی باد ساری دیمیاد خود بینی خود پرستی گراز چو از پیش تختش گرازید سام (فردوسی)