جدول جو
جدول جو

معنی خطوه

خطوه
(خَ وَ)
یک گام. اسم است بر وزن فعله برای مره. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ج، خطوات، خطاء:
صواب رای وی از وی بعمر نگذارد
که بر بسیط زمین خطوه ای رود بخطا.
سوزنی.
خطوه بر خطوه زآن محیط گذشت
قطره بر قطره هرچه بود نوشت.
نظامی.
شنیدم که پیری براه حجاز
بهر خطوه کردی دو رکعت نماز.
سعدی.
، میان دو گام. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ج، خطوات، خطوات، خطوات، خطی ̍
لغت نامه دهخدا