- طبیب
- پزشک
معنی طبیب - جستجوی لغت در جدول جو
- طبیب
- پزشک، آنکه بیماران را معالجه می کند، طبیب
- طبیب
- زیرک، دانا، پزشک، حکیم
- طبیب ((طَ))
- پزشک، حکیم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پزشک مؤنث، آنکه بیماران را معالجه می کند، طبیب
طبابت پزشکی
مونث طبیب
درمان کردن
نام نخستین ماه سال عبری که سپس نیسان نامگذاری شده
پسر اندر فرزندان از شوی پیشین ناپسری، پرورده، پیمان سپرده، گوسپند خانگی، بره خانگی، پادشاه پسر زوجه شخص از شوهر سابق وی پسر زن پسر اندر، شوهر مادر
مویز، کشمش
همدشنام مرد، یک دسته موی، موی دم، سوی، کرانه
دوست، محبوب، محب، دوستدار، احباء، کاسب حبیب خداست
شکاف زمین شکاف دراز
خزیدن، نرم کوفته (با این آرش پارسی است برهان)، کهنگی جامه، هنایش می، هنایش بیماری -6 هنایش -7 آزار خزیدن بنرمی رفتن، هر چیزی که آن را نرم کوفته باشند، هوام ریز که در آب پرواز کند
یار، دوست، معشوق، محبوب
هر چیز پخته شده مانند غذا، آجر و گچ
مویز، انگور خشکیده، انگور سیاه خشک شده، کشمش، سکج، سیج، هولک
خزیدن، نرم رفتن، خزیدن بر روی زمین مانند خزیدن مار، روی دست و پا راه رفتن، حشرات ریز که بر روی آب پرواز کنند، چیزی که آن را نرم کوفته باشند
خوی ریخته، خون ریخته، برف یخ، درخت رنگ، نیکو چون انگبین، لبه چون لبه شمشیر
تسویی از شب هاسری از شب
پخته شده
جمع طبالبه، نورد ابرها جامه های پیشگشاده پزشکی ها
بسیار جوینده
گوشت شب مانده، آبکند
تر و خشک
بخرد: خردمند عاقل خردمند بخرد جمع البا: لب شیرین لبانرا خصلتی هست که غارت میکند لب لبیبان. (سعدی لغ)
نامی است که عرب به ماه اپیفی که در تقویم مصریان یا قبطیان معمول بوده داده است، نام ماه اول سال عبرانیان که سپس نام نیسان گرفت تقریباً معادل با آوریل
خزیدن، به نرمی رفتن، هر چیزی که آن را نرم کوفته باشند، هوام ریز که در آب پرواز کند