جدول جو
جدول جو

معنی طبوس - جستجوی لغت در جدول جو

طبوس(طُ)
جمع واژۀ طبس، بمعنی گرگ. (دزی ج 2 ص 21)
لغت نامه دهخدا
طبوس(طَبْ بو)
دبوس: اگر داند که ترکی به وی خواهد آمد، و وی را یک طبوس خواهد زد، از خوردن و خفتن لذت نیاورد، و باشد که آن ترک خود نیاید... و آمدن ملک الموت یقین است. و سختی جان کندن همانا صعبتر از طبوس ترکان بود. (کیمیای سعادت غزالی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طاوس
تصویر طاوس
(دخترانه)
طاووس، معرب از یونانی، پرنده ای با پرهای رنگارنگ، نام یکی از صورتهای فلکی نیم کره جنوبی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، گره پیشانی، تندرو، ترش روی، دژبرو، بداغر، روترش، بداخم، تیموک، عابس، زوش، ترش رو، عبّاس، متربّد، اخم رو، سخت رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبوس
تصویر کبوس
کج، ناراست، خمیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبوس
تصویر سبوس
پوست گندم یا جو، پوست آرد نشدۀ دانۀ گندم یا جو که از الک کردن آرد به دست می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبول
تصویر طبول
طبل ها، دهل ها، جمع واژۀ طبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دبوس
تصویر دبوس
گرزی آهنین که در جنگ ها به کار می رفته، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعهبرای مثال ز باد دبوس تو کوه بلند / شود خاک نعل سرافشان سمند (فردوسی - ۱/۲۳۱)، چوب دستی ستبری که سر آن کلفت و گره دار باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبوس
تصویر لبوس
لبس ها، جامه ها، پوشیدنی ها، پوشاک ها، جمع واژۀ لبس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
اخم کردن، رو ترش کردن، چین به پیشانی انداختن، اخم، چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، سخت رویی، تندرویی، ترش رویی، تجهّم، عبس
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
به لغت یونانی گل انار باشد و آن را گلنار خوانند و معرب آن جلنار است. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طفوس
تصویر طفوس
مردن، گاییدن زن را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
روی ترش کردن، ترشروی، اخم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبوس
تصویر کبوس
کج نار است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبوس
تصویر لبوس
بسیار جامه، زره، پوشاک جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یبوس
تصویر یبوس
خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طروس
تصویر طروس
جمع طرس، بنگرید به طرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طسوس
تصویر طسوس
جمع طس، از ریشه پارسی تشت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبوع
تصویر طبوع
جمع طبع، خوی ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طبل، تبیره ها شندف ها یکی از آلات ضربی و رزمی و آن تشکیل شده از دو پارچه پوست که دو طرف بدنه ای به شکل استوانه کشیده شده. دهل (یک رویه یا دو رویه) ترکیبات اسمی: یا طبل اذان. صندوق صماخ. یا طبل اسکندر. طبل سکندر. یا طبل باز. طبلی باشد که چون باز را بر مرغان آبی سر دهند بر آن طبل می زنند و از آن آواز مرغان می پرند. پس باز یکی از آنها را شکار می کند. یا طبل باز گشت. طبل مراجعت. چون دو فوج در روز با هم جنگ می کردند وقت شام طبل بازگشت می زدند تا هر دو فوج به خیمه گاه روند. یا طبل تهی. لاف بی معنی. یا طبل جدال. طبلی که در روز جنگ می نوازند. یا طبل جنگ. طبل جدال. یا طبل جنگ زدن، نواختن طبل در روز پیکار. یا طبل رحیل. طبلی که برای کوچ قافله و مانند آن نوازند. یا طبل سامعه. قسمتی از گوش. یا طبل سکندر. طبل منسوب به اسکندر مقدونی. یا طبل سلیمانی. طبل منسوب به سلیمان داود ع. یا طبل صبح. طبلی که در بامداد برای بیداری سربازان و دیگران نوازند. یا طبل طغرل. طبلک بازیاران. یا طبل عطار. طبق عطر فروشان طبله عطار. یا طبل واپس (واپسین) طبلی که در عاشورا و روز ماتم نوازند طبل ماتم، دم واپسین. تعبیرات: یا مثل طبل. میان تهی اندرون خالی، بزرگ شکم، پرباد، متکبر. یا مثل طبل عطار. خوشبو معطر، روح افزا. ترکیبات فعلی: یا دریده شدن طبل کسی. بر ملا شدن راز او رسوا گشتن وی. یا طبل امان زدن، زنهار و امان خواستن، یا طبل به (در زیر) گیلم بودن، پوشیده ماندن راز کسی، بی نام و نشان ماندن، یا طبل به (در زیر زیر) گلیم زدن (برکشیدن کوفتن) پنهان داشتن امری که به غایت آشکار باشد، یا طبل پنهان زدن، طبل به گلیم زدن، یا طبل رسوایی کسی را زدن (نواختن) او را رسوا کردن، رسوایی وی را آشکار کردن، یا طبل سوم زدن عسس. طبلی که نیم شب زنند برای منع سیر مردم در کوی و بر زن
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست از راسته ماکیانها که اصلش از هندوستان و مالزی است. دارای پرهای زیباست و صدای بلند و تا حدی ناراحت کننده دارد. نر این پرنده چتر زیبایی با دم خود می سازد به سبب پرهای زیبا طاوس رابه عنوان یک پرنده زینتی نگهداری می کنند. طاوس در سال 4 تا 6 تخم می گذارد و جوجه ها همین که سه ماه شدند نر و مادگی آن ها قابل تشخیص است آنها پس از رسیدن به سن 3 سالگی بالغ می شوند و جهت جفتگیری آماده می گردند طاوس در حدود 30 سال عمر می کند. غیر از طاوسهای رنگین طاوس سفید ساده و طاوس آبی رنگ هم وجود دارد، آلتی است از ذوی الاوتار معمول هندوستان، تنور اجاق. یا ترکیبات اسمی: یا طاوس آبگون خضرا. آسمان. یا طاوس آتش پر. آفتاب. یا طاوس آتشین پر. آفتاب. یا طاوس پران اخضر. فرشتگان، ستارگان. یا طاوس خلد. هر یک از حوریان، هر یک از غلمان. یا طاوس مشرق خرام. آفتاب، آسمان. یا طاوس علیین. طاوس بهشتی. یا طاوس فلک. آفتاب. یا طاوس فلک. آفتاب. یا طاوس ملایک. جبرئیل امین. تعبیرات: یا مثل طاوس. رنگین و آراسته. یا مثل طاوس در خانه روستایی. چیزی گرانبها در تصرف مردی بینوا. یا مثل طاوس مست. آن که مانند طاوس نر خرامان و متکبرانه راه رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبوس
تصویر دبوس
عمود، لخت، گرز آهنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبوس
تصویر جبوس
مرد ناکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبوس
تصویر سبوس
پوست جو و گندم آرد کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطبوس
تصویر سطبوس
یونانی گلنار گل انار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبوس
تصویر کبوس
((کَ))
ناراست، کج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
((عُ))
روی ترش کردن، ترشرویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
((عَ))
بسیار ترشروی، اخمو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دبوس
تصویر دبوس
((دَ))
گرز آهنی، در عربی با تشدید «ب» خوانده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
ترشرو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
Crabby, Grimacing, Sullen
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
сварливый , кривящийся , угрюмый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
grimmig, grimassierend, mürrisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
буркотливий , кривитися , похмурий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عبوس
تصویر عبوس
zrzędliwy, grymaszący, ponury
دیکشنری فارسی به لهستانی