- طاقگاه
- محل طاق آن جا که طاق شروع می شود
معنی طاقگاه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
محل تولد
بی خبر، جاهل
هنگام صبح، صبحگاه، بامداد
محلی بزرگ که عده ای برای ورزش یا بازی و یا دید و بازدید جمع شوند
گمرکخانه، باجگاه
مرتبت، منزلت، موضع، محل، مکان، موقعیت، وضعیت
خانقاه
مقام، مقر
غروب، آقشام
آتلیه
احیانا
جای پاسبان، جای دیده بانان
مقام، منصب، منزلت، قدر، رتبت، مقدار، مرتبه
خیمه پادشاهان، بارگه، جائی که پادشاهان مردم را بحضور بپذیرند
رصد گاه، گمرکخانه
مستراح و کنار آب
وطن، محل تولد
جائی که سایه افتاده باشد
مسکن، خانه، مقام، منزل، معدن
چراگاه
خانه سرا، محلی که درویشان و مرشدان در آن سکونت کنند و رسوم و آداب تصوف را اجرا نمایند
جایی که برای صید جانوران دام گذارند جای دام. یا دامگاه دیو دنیا عالم سفلی. یا دامگاه گرگ دنیا
محل دادرسی، اداره ای در داگستری که به دادخواست ارباب رجوع رسیدگی و حکم صادر کند محکمه محکمه عدالت عدالتخانه، دخمه (مردگان)، یا دادگاه استان. دادگاهی فوق دادگاه شهرستان که در آن دعوایی را که حکم آن از دادگاه شهرستان صادر شده بعلت اعتراض یکی از طرفین دعوی مورد تجدید نظر قرار میدهد محکمه استیناف. یا دادگاه انتظامی دادگاهی است که در آن به تخلفات قاضیان رسیدگی کند. یا دادگاه بخش دادگاهی که در آن به دعاوی کوچک رسیدگی کند محکمه صلح صلحیه. یا دادگاه شهرستان دادگاهی است فوق دادگاه بخش، محکمه بدایت محکمه ابتدایی
جای جلوس پادشاه
آنگاه که روز به انجام کشد و شب آغاز شود
نابه گاه، ناگهان، بی وقت
آن زمان، آن وقت، با وجود این، برای مثال افسر خاقان وانگاه سر خاک آلود / خیمۀ سلطان وانگاه فضای درویش (سعدی۳ - ۷۳۸)
بی خبر، بی تجربه، ناگاه، غفلتاً
طربخانه، طرب سرا، محل عیش و عشرت
باجگاه، جای گرفتن باج، محل وصول عوارض، محل وصول عوارض گمرکی، باجگاه، باج خانه
در آیین زردشتی جایی که مراسم باج برگزار می شد،برای مثال به برسم شتابید و آمد به راه / به جایی که بود اندر او باژگاه (فردوسی - ۸/۴۵۶ حاشیه)
در آیین زردشتی جایی که مراسم باج برگزار می شد،
جای داغ در بدن انسان یا حیوان، داغ جای، جایی در صحرا نزدیک رمۀ اسبان که اسب ها را در آنجا داغ و نشان بگذارند
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامدادان، صباح، غدو، صدیع، علی الصباح، غدات، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام
جای چریدن حیوانات علف خوار
مخفّف واژه چهارگاه
مخفّف واژه چهارگاه