جدول جو
جدول جو

معنی طاقت - جستجوی لغت در جدول جو

طاقت
تاب، تاو، توان، نا، توانایی
تصویری از طاقت
تصویر طاقت
فرهنگ واژه فارسی سره
طاقت
قدرت، توانایی، تاب، توان، بردباری، تاو، تیو، برای مثال آن گوی که طاقت جوابش داری / گندم نبری به خانه چون جو کاری (سعدی۲ - ۷۵۱)
طاقت آوردن: تاب آوردن، بردباری کردن
طاقت برسیدن: کنایه از به پایان رسیدن تاب و توان، تمام شدن طاقت، طاقت رسیدن
طاقت داشتن: توانایی داشتن، بردباری داشتن
طاقت رسیدن: کنایه از به پایان رسیدن تاب و توان، تمام شدن طاقت
طاقت یافتن: تاب و توان یافتن، بردباری یافتن
تصویری از طاقت
تصویر طاقت
فرهنگ فارسی عمید
طاقت
تاب، توان، وجد، امکان، تحمل، قدرت
تصویری از طاقت
تصویر طاقت
فرهنگ لغت هوشیار
طاقت
((قَ))
قدرت، توانایی، تحمل
تصویری از طاقت
تصویر طاقت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

یونانی تازس گشته خردنامه، برگ بها: خرد کاغذی که برآن بهای کالا را نویسند و با کالا همراه کنند، شناسنامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاقی
تصویر طاقی
نوعی کلاه دراز شبیه کلاه درویشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاقی
تصویر طاقی
پارسی است تاغی تاکی گونه ای کلاه
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته تاکه تاغه تاهه تای، تاغک تاکچه، رشته از ریسمان، دسته از مو یا گل یا سبزی، شاخه شاه اسپرم، پارچه نبریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاقک
تصویر طاقک
نادرست نویسی تاخک آزاد درخت، تلخه زه آزاد درخت زیتون تلخ
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طاق، از پارسی تاک ها تک ها درختان بی شاخه، جمع طاقه، از پارسی تاکه ها تاغه ها تارها لاها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاعت
تصویر طاعت
بندگی، فرمانبرداری، اطاعت، عبودیت
فرهنگ لغت هوشیار
گشاده زبانی روانی در سخن، خنکی برابری در هوا گشاده رو شدن خندان گشتن، گشاده زبان شدن، گشاده رویی، گشاده زبانی فصاحت. یا طلاقت لسان. گشاده زبانی زبان آوری فصاحت. گشادگی زبان، فصاحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاقت
تصویر فاقت
نیازمندی، فقر تنگدستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلاقت
تصویر طلاقت
((طَ قَ))
گشاده رو شدن، فصیح شدن، گشاده رویی، گشاده زبانی، فصاحت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طاقی
تصویر طاقی
طاق بودن، مفرد بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طاقی
تصویر طاقی
((اِ. ص نسب.))
نوعی کلاه که به صورت طاق است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طاقه
تصویر طاقه
((ق))
یک تار از ریسمان، واحدی برای شمارش پارچه یا جامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طاعت
تصویر طاعت
((عَ))
فرمانبرداری کردن، عبادت کردن، فرمانبرداری، عبادت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاقت
تصویر فاقت
((قَ))
فقر، تنگدستی، فاقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلاقت
تصویر طلاقت
گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، بشاشت، مباسطه، تازه رویی، روتازگی، بشر، انبساط، مباسطت، ابرو فراخی، هشاشت، تبذّل، تحتّم
گشاده زبانی، فصاحت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاعت
تصویر طاعت
اطاعت کردن، فرمان بردن، فرمان برداری کردن، عبادت، فرمان برداری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاقه
تصویر طاقه
واحد شمارش جامه، پارچه و مانند آن مثلاً یک طاقه عبا، یک طاقه شال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاق
تصویر طاق
آسمانه، سقف محدب، سقفی چون خرپشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاق
تصویر طاق
فرد، یکتا، بی مانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طاق
تصویر طاق
تاک، مو، درختی که شاخه نداشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طاق
تصویر طاق
سقف، سقف محدب، طیلسان، ردا، دست، طاقه، رف، طاقچه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طاق
تصویر طاق
سقف قوسی شکل که با آجر بر روی اتاق یا درگاه یا پل یا جای دیگر می سازند، برای مثال بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد / یا طاق فرود آید یا قبله کج آید (سعدی - لغت نامه - طاق)
خمیدگی محراب، کمان، ابرو و مانند آن، طاقچه
آسمان، طیلسان، ایوان
طاقه، توپ مثلاً چند طاق جامه
مقابل جفت، فرد، یکتا، بی مانند، برای مثال صاحب هنری به مردمی طاق / شایسته ترین جمله آفاق (نظامی۳ - ۳۸۴)، تک، تنها
از درختان جنگلی شبیه درخت گز که چوب آن را برای سوزاندن به کار می برند و آتش آن بادوام و زغالش نیز معروف است، تاخ، تاغ، توغ، آق خزک، غضا
طاق ابرو: خمیدگی ابرو، هلال ابرو، کمان ابرو
طاق ازرق: کنایه از آسمان، طاق خضرا، طاق فیروزه، طاق مینا، طاق نیلوفری
طاق خضرا: کنایه از آسمان، طاق ازرق
طاق طارم: کنایه از آسمان، طاق ازرق
طاق فیروزه: کنایه از آسمان، طاق ازرق
طاق کحلی: کنایه از آسمان، طاق ازرق
طاق لاجوردی: کنایه از آسمان، طاق ازرق
طاق مقرنس: کنایه از آسمان، طاق ازرق
طاق مینا: کنایه از آسمان، طاق ازرق
طاق نصرت: چوب بست و آذین بندی شبیه طاق که در جشن ها یا هنگام ورود پادشاهان به شهری برپا می کنند
طاق نیلوفری: کنایه از آسمان، طاق ازرق
طاق و طرم: کنایه از کرّ و فر و خودنمایی، فر و شکوه، طمطراق، برای مثال خلق را طاق و طرم عاریتی ست / امر را طاق و طرم ماهیتی ست / از پی طاق و طرم خواری کشند / بر امید عز در خواری خوشند (مولوی - ۲۳۴)
طاق و طرنب: کنایه از کرّ و فر و خودنمایی، فر و شکوه، طمطراق، طاق و طرم
طاق و ترنب: کنایه از کرّ و فر و خودنمایی، فر و شکوه، طمطراق، طاق و طرم
طاق و طارم: کنایه از کرّ و فر و خودنمایی، فر و شکوه، طمطراق، طاق و طرم
طاق و طرنبین: کنایه از کرّ و فر و خودنمایی، فر و شکوه، طمطراق، طاق و طرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاقت فرسا
تصویر طاقت فرسا
توان فرسا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طاقت آوردن
تصویر طاقت آوردن
تاب آوردن، بردباری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاقت داشتن
تصویر طاقت داشتن
توانایی داشتن
بردباری داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاقت یافتن
تصویر طاقت یافتن
تاب و توان یافتن، بردباری یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاقت فرسا
تصویر طاقت فرسا
آنچه تاب و توان را از دست می برد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاقت رسیدن
تصویر طاقت رسیدن
کنایه از به پایان رسیدن تاب و توان، تمام شدن طاقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاقت شکن
تصویر طاقت شکن
شکنندۀ طاقت، آنچه تاب و توان را از بین ببرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاقت زدا
تصویر طاقت زدا
آنچه تاب و توان را از بین ببرد، زدایندۀ طاقت
فرهنگ فارسی عمید