جدول جو
جدول جو

معنی طلاقت

طلاقت
گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، بشاشت، مباسطه، تازه رویی، روتازگی، بشر، انبساط، مباسطت، ابرو فراخی، هشاشت، تبذّل، تحتّم
گشاده زبانی، فصاحت
تصویری از طلاقت
تصویر طلاقت
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با طلاقت

طلاقت

طلاقت
گشاده زبانی روانی در سخن، خنکی برابری در هوا گشاده رو شدن خندان گشتن، گشاده زبان شدن، گشاده رویی، گشاده زبانی فصاحت. یا طلاقت لسان. گشاده زبانی زبان آوری فصاحت. گشادگی زبان، فصاحت
فرهنگ لغت هوشیار

طلاقت

طلاقت
گشاده رو شدن، فصیح شدن، گشاده رویی، گشاده زبانی، فصاحت
طلاقت
فرهنگ فارسی معین

طلاقت

طلاقت
گشادگی زبان. (مهذب الاسماء). ذلاقت. گشاده زبانی. فصاحت. گشاده زبان شدن. (زوزنی) (منتخب اللغات). تیزی زبان. زبان آوری. طلاق. تیززبان شدن. تیززبانی. لقلقه. (غیاث) (آنندراج) ، گشاده روی شدن. (تاج المصادر) (منتخب اللغات) (زوزنی). گشاده و درخشان روی گردیدن. (منتهی الارب). گشادگی. (دهار) ، به اعتدال شدن روز و شب یعنی نه گرم و نه سرد. (منتهی الارب). خوش و آرمیده گشتن شب و روز. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا