جدول جو
جدول جو

معنی طاعتداری - جستجوی لغت در جدول جو

طاعتداری
(عَ)
مواظبت و مراقبت درامر فرمانبرداری: توان دانست که اعتقاد وی در دوستی و طاعتداری تا کدام جایگاه باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 82). تا علی برادرش حسن بوئی را پیش او فرستاد به نوا، و طاعتداری نمود. (مجمل التواریخ والقصص). معتضد (خلیفه) را عظیم خوش آمد آن طاعت داری. (مجمل التواریخ و القصص). ابرهه رسول فرستاد، و عذرخواست، و بندگی و طاعت داری پیدا کرد. (مجمل التواریخ و القصص). و در کتاب سیر گفته است که گشتاسب او را طاعت داری کرد تا بگذشت. (مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
طاعتداری
مواظبت در فرمانبرداری
تصویری از طاعتداری
تصویر طاعتداری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اعتدالی
تصویر اعتدالی
میانه رو، در علوم سیاسی در دورۀ مشروطه، عضو حزب اعتدالیون، میانه رو
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
مطیع. حاضرفرمان: پسر را بدرگاه عالی فرستد وبنده و طاعتدار باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 399)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
منسوب به اعتدال. (ناظم الاطباء) :
چون بنقطۀ اعتدالی بازگردد روز و شب
روزگار این عالم فرتوت را برنا کند.
ناصرخسرو.
نوروز به از مهرگان اگرچه
هر دو دو زمانند اعتدالی.
ناصرخسرو.
، نسبت و نام خود گفتن در جنگ و علامت و نشان در آن. (منتهی الارب). این کلمه هرگاه یایی باشد (از مادۀ عزی) نسبت و نام خود گفتن در جنگ و علامت و نشان در آن. (ناظم الاطباء). شعار جنگ. (از اقرب الموارد) ، نسبت پذیرفتن به کسی یا بچیزی، بازبستن خود را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ادعاء. (از اقرب الموارد) ، نسبت داشتن. (منتخب از غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نسبت است به اعتبار. (از یادداشت مؤلف). منسوب به اعتبار بمعنی لحاظ و قرارداد، یعنی نسبی. اضافی. قراردادی. مقابل واقعی. آنچه در خارج وجود ندارد. چیزی که مابازاء خارجی ندارد. مقابل مطلق. مقابل کلی. چیزی که صرف اعتبار ذهن است و مابازاء در خارج ندارد، خواه منشاء انتزاع داشته یا نداشته باشد، مانند: کلیت، جزئیت، نوعیت، معرفیت و ابوت و بنوت و فوقیت و تحتیت و نظائر آن.
- امور اعتباری، مفاهیمی که در خارج وجود ندارند و ممکن است منشاء انتزاع خارجی نداشته باشند، همانطور که مابازاء خارجی ندارند، چنانکه در کلیت و جزئیت و معرفیت و نظائر آن.
توضیح آن که چهار قسم مفهوم در فرض عقلی تصور دارد: 1- آن مفاهیمی که مابازاء خارجی دارد مانند سواد و بیاض که عروض سواد و اتصاف جسم به آن هر دو در خارج تحقق دارد. 2- آن که وجود خارجی ندارد ولی منشاء انتزاع دارد مانند ابوت و فوقیت که عروض صفت ابوت و فوقیت بر معروض خود در ذهن است ولی اتصاف امور به این دو صفت در خارج است. 3- آن مفاهیمی که عروض و اتصاف هر دو در عقل است مانند جزئیت و کلیت و نوعیت که اتصاف امور به این مفاهیم مانند عروض آن ذهن است و هیچ امر خارجی نمی تواند متصف به این صفات گردد، چه هر شی ٔ خارجی ناچار شخصی و جزئی است. 4- امری که صرف تخیل آنها را تصور میکند که آن ها را اعتباریات نیش غولی یا انیاب اغوال گویند. بهر حال قسم اول را دراصطلاح معقول اول و قسم دوم را امر انتزاعی و امر اعتباری و معقول ثانی به اصطلاح فلسفی نامند و قسم سوم را معقول ثانی به اصطلاح منطقی گویند و قسم چهارم امور موهوم هستند. و خلاصه امور اعتباری در اصطلاح شامل مفاهیم قسم سوم است.
در اصطلاح به اموری که در خارج وجود ندارند و وجود آنها بوجود معتبر قوام دارد اطلاق شود. جرجانی آرد: امر اعتباری چیزی است که جز در ظرف عقل اعتبارکننده مادام که آنرا اعتبار میکند در ظرف دیگر وجود ندارد. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: امور اعتباری که آنراامور کلی نیز گویند در عرف متکلمان و حکما به اموری اطلاق گردد که در خارج وجود ندارد و پاره ای از اوقات به امور فرضی و تخیلی اطلاق شود. برای شناختن امور اعتباری بمعنی اول دو قاعده تأسیس کرده اند، یکی آن که هر چیزی که مفهوم آن تکرر یابد یعنی افراد فرضی آن بدان مفهوم اتصاف یابند امر اعتباری است. توضیح مطلب آن که: هر مفهومی که اگر فرض فردی برای آن شود لازم آید که فرد مزبور بدان مفهوم متصف گردد، خواه مفهوم جنس و خواه نوع و خواه عالی و خواه سافل آنرا اعتباری گویند، زیرا بر این فرض دو بار مفهوم مزبور وجود یافته یک بار بدان صورت که حقیقت و تمام ماهیت آن فرد است و بحمل مواطات بر آن محمول است و بار دیگر بعنوان صفت فرد مزبور که قائم بدان فرد می باشد و بحمل اشتقاق بر آن محمول است. و در این صورت لابد فرض دوم مفهوم اعتباری است وگرنه تسلسل در امور خارجی لازم آید. قاعده دوم آن که هر صفتی که تأخر آن از وجود موصوف واجب نباشد امری اعتباری خواهد بود مانند مفهوم وجود بفرض زائد بودن بر موجود که بر این فرض معقولات ثانی بشمار است، زیرا لازم نیست ثبوت وجود برای ماهیت متأخر از وجود ماهیت باشد بلکه این امر ممتنع است وهمچنین است حال حدوث و عرضیت و ذاتیت که وجودشان ازوجود موصوف خودشان متأخر نیست وگرنه لازم آید که ماهیت در حال معدوم بودن در خارج بصفت موجود بودن متصف گردد که بالضروره باطل است. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
- قضایای اعتباری، قضیه اگر از محسوسات باطنی باشد آنرا قضایای اعتباریه گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ذیل کلمه محسوسات).
، خاص کردن کسی را به چیزی، نشان کردن شتر را برای گرفتن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
عمل و شغل طشتدار: نام انوشتکین بود و رسم طشتداری داشت. (جهانگشای جوینی). و رجوع به تشتداری شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ نَ فُ)
نیک باریدن باران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). باریدن باران به آن اندازه که سیلان و جریان یابد. (از اقرب الموارد) ، واخواستن. (واژه های نو فرهنگستان ایران)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طاعتدار
تصویر طاعتدار
مطیع، حاضر فرمان
فرهنگ لغت هوشیار
میانه رو منسوب به اعتدال میانه رو، پیرو حزب اعتدالیون (از احزاب سیاسی دوره مشروطیت در ایران)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب و مربوط به اعتبار: اوراق اعتباری، مفاهیمی که در خارج مابازائی ندارند انتزاعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاعتدار
تصویر طاعتدار
مطیع، فرمانبردار
فرهنگ فارسی معین