جدول جو
جدول جو

معنی طاعتدار - جستجوی لغت در جدول جو

طاعتدار
(عَ)
مطیع. حاضرفرمان: پسر را بدرگاه عالی فرستد وبنده و طاعتدار باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 399)
لغت نامه دهخدا
طاعتدار
مطیع، حاضر فرمان
تصویری از طاعتدار
تصویر طاعتدار
فرهنگ لغت هوشیار
طاعتدار
مطیع، فرمانبردار
تصویری از طاعتدار
تصویر طاعتدار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اقتدار
تصویر اقتدار
قدرت یافتن، توانا شدن، توانایی، قدرت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعتدال
تصویر اعتدال
میانه روی، حد وسط گرما و سرما یا خشکی و رطوبت، میانه حال شدن، برابر شدن، راست شدن
اعتدال خریفی: در علم نجوم اول پاییز که درازی روز و شب متساوی می شود و هوا هم معتدل می گردد
اعتدال ربیعی: در علم نجوم اول بهار که درازی روز و شب متساوی می شود و هوا هم معتدل می گردد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاعت ور
تصویر طاعت ور
طاعت پیشه،
فرمان بردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند، فرمان بر، فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، سر سپرده، نرم گردن، طاعت پیشه، مطیع، طایع، مطاوع، مطواع، عبید، منقاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعتزار
تصویر اعتزار
عزیز شدن، گرامی شدن، عزت، ارجمندی، عزیز شمردن، گرامی داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعتصار
تصویر اعتصار
فشردن، فشردن انگور یا جامه که آب آن گرفته شود، بیرون آوردن مال از دست کسی به عنوان غرامت یا به جهت دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعتداد
تصویر اعتداد
متعدد شدن، به شمار آمدن، در شمار آوردن، اعتنا کردن و اهمیت گذاشتن به چیزی، پشت گرمی، اعتماد، عده نگه داشتن، آنچه در تصرف یا مالکیت کسی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعتبار
تصویر اعتبار
اعتماد، قدر، منزلت، آبرو، در علم اقتصاد حق خرید کالا یا استفاده از خدمات بدون پرداخت فوری پول، راستی، درستی، چیزی یا کسی را با دیگری قیاس کردن، چیزی را نیک انگاشتن و شگفتی کردن، عبرت گرفتن، پند گرفتن، در علم اقتصاد مبلغی که در بودجه برای کارهای مشخص درنظر گرفته می شود
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
مواظبت و مراقبت درامر فرمانبرداری: توان دانست که اعتقاد وی در دوستی و طاعتداری تا کدام جایگاه باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 82). تا علی برادرش حسن بوئی را پیش او فرستاد به نوا، و طاعتداری نمود. (مجمل التواریخ والقصص). معتضد (خلیفه) را عظیم خوش آمد آن طاعت داری. (مجمل التواریخ و القصص). ابرهه رسول فرستاد، و عذرخواست، و بندگی و طاعت داری پیدا کرد. (مجمل التواریخ و القصص). و در کتاب سیر گفته است که گشتاسب او را طاعت داری کرد تا بگذشت. (مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
(هَُ نَ فُ)
نیک باریدن باران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). باریدن باران به آن اندازه که سیلان و جریان یابد. (از اقرب الموارد) ، واخواستن. (واژه های نو فرهنگستان ایران)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
طاعتگه. معبد. پرستشگاه. جایگاه عبادت. مقام پرستش:
یکی دیر سنگین برافراشتند
بجمهور طاعت گهش ساختند.
نظامی.
الهی در طاعتم باز کن
بطاعت گهم محرم راز کن.
عبداﷲ هاتفی.
، جایگاه قربانی. محل مخصوص قربانی. منسک. قربانی جای. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اعتسار
تصویر اعتسار
سخت گیری تنگ گرفتن، ستمگری زورگویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتفار
تصویر اعتفار
بر زمین زدن، برتاختن، خاک آلودگی، برخاک افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتصار
تصویر اعتصار
فشار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتدار
تصویر اقتدار
قدرت یافتن، توانائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتدار
تصویر امتدار
کلوخ گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتنار
تصویر اعتنار
به یکسو شدن، کناره گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتمار
تصویر اعتمار
سر پوشیدن، آهنگیدن، دستار بستن
فرهنگ لغت هوشیار
پوشنه نهادن (پوشنه جلد معجر) روسری بستن، دستار نهادن، زاییدن پس از نومیدی (یائسگی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتوار
تصویر اعتوار
دست به دست کردن، به پستاگرفتن (پستا نوبت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتیار
تصویر اعتیار
ایرمان گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتبار
تصویر اعتبار
قول واعتماد، اطمینان
فرهنگ لغت هوشیار
دشمنی کردن، دست درازی باز ستانی: بی گواه و بی بهانه ستم کردن، بیداد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتداد
تصویر اعتداد
بشمار آوردن، چیزی را اهمیت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتدال
تصویر اعتدال
مساوی شدن، میانه حال شدن در کمیت وکیفیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتذار
تصویر اعتذار
شکایت نمودن، عذر خواستن، پوزش خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاعتگاه
تصویر طاعتگاه
معبد و پرستشگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاق دار
تصویر طاق دار
تاکدار آسمانه دار، پاسدار نگهبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاعتداری
تصویر طاعتداری
مواظبت در فرمانبرداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاقدار
تصویر طاقدار
نگهبان و محلفظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاعت ور
تصویر طاعت ور
((~. وَ))
فرمانبردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقتدار
تصویر اقتدار
توانش، دستواری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعتدال
تصویر اعتدال
میانه روی، ترازینه
فرهنگ واژه فارسی سره