جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با طاعت ور

طاعت ور

طاعت ور
طاعت پیشه،
فَرمان بُردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند، فَرمان بَر، فَرمان پَذیر، فَرمان شِنو، فَرمان نیوش، سَر به راه، سَر بر خَط، سَر سِپرده، نَرم گَردن، طاعَت پیشه، مُطیع، طایع، مُطاوِع، مِطواع، عَبید، مُنقاد
طاعت ور
فرهنگ فارسی عمید

طاعتور

طاعتور
آن که فرمانبری پیشه دارد:
به دست همت طاعتوران رها کردم
در اولین قدم اسباب خلد و حور و قصور.
محمد عرفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

طاعتدار

طاعتدار
مطیع. حاضرفرمان: پسر را بدرگاه عالی فرستد وبنده و طاعتدار باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 399)
لغت نامه دهخدا

طاشتمور

طاشتمور
در حاشیۀ تاریخ سیستان ذیل حدیث محمد واصل با یعقوب و محمد زیدویه آمده است: این محمد بن واصل، پس از بازگشت یعقوب از حرب علی بن الحسین بن قریش و تصرف فارس، از دربار خلافت مأمور عمل فارس و تصرف آنجا شده و بعد بر خلیفه بغی کرده به یعقوب گروید و عاقبت گردن کشی آغازنهاد و یکی از مشاهیر امرای عصر شد و سپاه بغداد راکه بریاست عبدالرحمن بن مفلح و طاشتمور بدفع وی گسیل شد بشکست و طاشتمر را در جنگ بکشت و ابن مفلح را اسیر کرد و بکشت و اهواز را هم ضمیمۀ فارس کرد و آنجاببود تا یعقوب بر او تاخت. (تاریخ سیستان ص 226)
لغت نامه دهخدا

صناعت ور

صناعت ور
پیشه ور. هنرمند. آنکه صنعتی داند: و از هر جنس صناعتوران که اندر لشکر به کار آیند مهیا کرد. (تاریخ بخارا ص 84). رجوع به صناعت و صنعت شود
لغت نامه دهخدا