طامّه ها، در تصوف اوراد و کرامات سالکان، در تصوف سخنان بی اصل و پریشان برخی صوفیان، جمع واژۀ طامّه برای مثال به صدق و ارادت میان بسته دار/ ز طامات و دعوی زبان بسته دار (سعدی۱ - ۵۵)
طامّه ها، در تصوف اوراد و کرامات سالکان، در تصوف سخنان بی اصل و پریشان برخی صوفیان، جمعِ واژۀ طامَّه برای مِثال به صدق و ارادت میان بسته دار/ ز طامات و دعوی زبان بسته دار (سعدی۱ - ۵۵)
اقوال پراکنده. (برهان) (غیاث اللغات) (آنندراج). سخن از چپ و راست، یعنی قول پراکنده و شیادانه: به طامات مجلس بیاراستم پس آنگه ز حق مغفرت خواستم. سعدی. ، هذیان و سخنان هرزه و اراجیف و بی اصل را گویند. (برهان) (غیاث اللغات) (آنندراج). گفتار بیهوده، خرق عادت و کرامت را نیز میگویند. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، در رشیدی نوشته که طامات جمع طامه به تشدید میم به معنی داهیه و حادثۀ عظیم. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، به معنی عجمه در زبان یعنی فصاحت نداشته باشد. (برهان) (غیاث اللغات) (آنندراج) ، (اصطلاح تصوف) نزد صوفیه معارفی را گویند که در اوان سلوک بر زبان سالک گذر کند. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، لاف و گزاف صوفیان در باب اظهار کشف و کرامات خود. (غیاث اللغات از رشیدی). و در سراج نوشته که طامات در اصل عربی است به تشدیدمیم و فارسیان به تخفیف استعمال کنند، به معنی اقوال پراکنده و سخنان بی اصل و پریشان که بعضی صوفیان برای گرمی بازار خود گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج). سخن های بلند که صوفیه برای اظهار کرامت و شرافت مرتبه گویند و باعث پندار نفس و سؤاعتقاد مردم شود. (رشیدی). در مورد این معنی میم مخفف تلفظ گردد: لکن عبارتی چند مزیف از طامات صوفیان بگرفته اند. (کیمیای سعادت). تاروی نمود رمز طامات مرا از ره نبرد رنگ عبادات مرا چون سجده همی نماید آفات مرا محراب ترا باد خرابات مرا. سنائی. پوشیده مرقعند از این خامی چند بگرفته ز طامات الف لامی چند نارفته ره صدق و صفا گامی چند بدنام کننده نکونامی چند. (منسوب به خیام). سحرگاهی شدم سوی خرابات که رندان را کنم دعوت بطامات. عطار. هر چه جز خدمت تو عمر هبا و ضایع هر چه جز مدحت تو شعر دروغ و طامات. سیف اسفرنگ. غیر تشویش و غم و طامات نی همچو عنقا نام فاش و ذات نی. مولوی. به طامات مجلس بیاراستم ز دادآفرین توبه اش خواستم. سعدی (بوستان). که فکرش بلیغ است و رایش بلند در این شیوۀ زهد و طامات و پند. سعدی (بوستان). بصدق و ارادت میان بسته دار ز طامات و دعوی زبان بسته دار. سعدی (بوستان). طامات و شطح در ره آهنگ چنگ نه تسبیح و طیلسان به می و میگسار بخش. حافظ. ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم با ما بجام بادۀ صافی خطاب کن. حافظ. ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می طامات تا به چند و خرافات تا به کی ؟ حافظ. خیز تا خرقۀ صوفی بخرابات بریم شطح و طامات ببازار خرافات بریم. حافظ. یکی از عقل می لافد، یکی طامات می بافد بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم. حافظ. سوی رندان قلندر، به ره آورد سفر دلق بسطامی و سجادۀ طامات بریم. حافظ
اقوال پراکنده. (برهان) (غیاث اللغات) (آنندراج). سخن از چپ و راست، یعنی قول پراکنده و شیادانه: به طامات مجلس بیاراستم پس آنگه ز حق مغفرت خواستم. سعدی. ، هذیان و سخنان هرزه و اراجیف و بی اصل را گویند. (برهان) (غیاث اللغات) (آنندراج). گفتار بیهوده، خرق عادت و کرامت را نیز میگویند. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، در رشیدی نوشته که طامات جمع طامه به تشدید میم به معنی داهیه و حادثۀ عظیم. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، به معنی عجمه در زبان یعنی فصاحت نداشته باشد. (برهان) (غیاث اللغات) (آنندراج) ، (اصطلاح تصوف) نزد صوفیه معارفی را گویند که در اوان سلوک بر زبان سالک گذر کند. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، لاف و گزاف صوفیان در باب اظهار کشف و کرامات خود. (غیاث اللغات از رشیدی). و در سراج نوشته که طامات در اصل عربی است به تشدیدمیم و فارسیان به تخفیف استعمال کنند، به معنی اقوال پراکنده و سخنان بی اصل و پریشان که بعضی صوفیان برای گرمی بازار خود گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج). سخن های بلند که صوفیه برای اظهار کرامت و شرافت مرتبه گویند و باعث پندار نفس و سؤاعتقاد مردم شود. (رشیدی). در مورد این معنی میم مخفف تلفظ گردد: لکن عبارتی چند مزیف از طامات صوفیان بگرفته اند. (کیمیای سعادت). تاروی نمود رمز طامات مرا از ره نبرد رنگ عبادات مرا چون سجده همی نماید آفات مرا محراب ترا باد خرابات مرا. سنائی. پوشیده مرقعند از این خامی چند بگرفته ز طامات الف لامی چند نارفته ره صدق و صفا گامی چند بدنام کننده نکونامی چند. (منسوب به خیام). سحرگاهی شدم سوی خرابات که رندان را کنم دعوت بطامات. عطار. هر چه جز خدمت تو عمر هبا و ضایع هر چه جز مدحت تو شعر دروغ و طامات. سیف اسفرنگ. غیر تشویش و غم و طامات نی همچو عنقا نام فاش و ذات نی. مولوی. به طامات مجلس بیاراستم ز دادآفرین توبه اش خواستم. سعدی (بوستان). که فکرش بلیغ است و رایش بلند در این شیوۀ زهد و طامات و پند. سعدی (بوستان). بصدق و ارادت میان بسته دار ز طامات و دعوی زبان بسته دار. سعدی (بوستان). طامات و شطح در ره آهنگ چنگ نه تسبیح و طیلسان به می و میگسار بخش. حافظ. ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم با ما بجام بادۀ صافی خطاب کن. حافظ. ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می طامات تا به چند و خرافات تا به کی ؟ حافظ. خیز تا خرقۀ صوفی بخرابات بریم شطح و طامات ببازار خرافات بریم. حافظ. یکی از عقل می لافد، یکی طامات می بافد بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم. حافظ. سوی رندان قلندر، به ره آورد سفر دلق بسطامی و سجادۀ طامات بریم. حافظ
قوم سارمات، قبائل مختلف چادرنشینی بودند که سرزمینی بنام سارماتیه می زیستند. هردوت و هیپوکرات از مورخان قدیم تاریخ آنان را از قرن پنجم قبل از میلاد میدانند. قومی بودند کوتاه قد و فربه و سیاه چرده و با خلق و خوئی ملایم. در لشکرکشی داریوش بزرگ به سرزمین سکاها بسال 514 قبل از میلاد سارماتها باسکاها ضد داریوش اتحاد کردند و بعد با مهرداد اشکانی متحد گردیدند. در روزگار اغسطس (اگوست) امپراتور روم قلمرو آنان تا مصب رود دانوب امتداد داشت. یکی ازتیره های آنان بنام رکسلان میان دانوب و دن استقرار یافت و تیره دیگری بنام یازیگ از کوههای کارپات گذشتند و در قرن اول مسیحی در حوضۀ رودخانه های دانوب وتیس سکونت اختیار کردند. بعدها طغیان و انقلاب بردگان قوم سارمات و یازیگ را بدو شعبه سارماتهای سلطنتی و سارماتهای شخم زن تقسیم کرد. در روزگار کنستانتین کبیر امپراتور روم (306- 337 م.) 300000 تن از سارماتهای سلطنتی که با فشار رقیب از سرزمین خود رانده شده بودند بحمایت آن امپراتور در روم جای داده شدند. دو نسل بعد، سارماتهای مطیع هونها و مستهلک در آنان گردیدند. مشیرالدوله در ایران باستان گوید: ظن قوی این است که سارماتها و سکنۀ سکائیۀ قدیم یعنی، کشاورزان سکائی آریائی بوده اند. (ایران باستان ج 1 ص 617). هرودوت گوید: یونانیان یا آمازونها (زنان سکائی که مانند مردان بجنگ و شکار میرفتند و پستان راست را می بریدند تا بهتر تیر اندازند) جنگیدند و بر آنان غالب شدند. بعد این آمازونها بکشور سکاها درآمدند و پس از یکی دو جنگ دریافتند که اینان زنند و با آنها ارتباط یافتند. و چون آمازونها اخلاق زنان سکائی را نمی پسندیدند، یعنی از خانه نشینی بیزار بودند میل به جنگ و شکار داشتند شوهرانشان را تحریک کردند که از دریای آزوو بگذرند و بماوراء آن مهاجرت کنند آنان چنین کردند و مردم سارمات بوجود آمدند. حالا هم زنان سارماتی بی شوهران شان به جنگ و شکار میروند. سارماتها به زبان سکائی سخن میگویند ولی به لهجه ای که از زمان قدیم خراب شده، چه زنان آمازونی نتوانسته اند زبان سکائی را کاملاً فراگیرند. راجع به زناشوئی رسم آنان چنین است: دختری تا دشمنی نکشد شوهر نکند بعضی دختران پیر میشوند شوهر نمیکنند چه حاضر نیستند چنین کاری کنند. (ایران باستان ج 1 ص 600 و 601). کنت کورث می نویسد: ملت سکائی که همسایۀ ترکیه است از مشرق به طرف شمال انتشار یافته و چنانکه گمان میکنند همسایۀ سارماتها نیست بل جزو آنهاست. یعنی سکاها و سارماتها از یک ملت اند. (ایران باستان ج 2 ص 1708). مهرداد اشکانی با لشکری مرکب از ده هزار تن، سپاه هشتاد هزار نفری سکائی و سارماتی را در شمال کریمه و جنوب روسیۀ کنونی شکست داد. (ایران باستان ج 3 ص 2137- 2138 و 2282). نویسندگان عهد قدیم غالبا سه قوم را در پشت کوههای قفقاز نام میبرند: آلاتها، سارماتها و سکاها. (ایران باستان ج 3 ص 2460)
قوم سارمات، قبائل مختلف چادرنشینی بودند که سرزمینی بنام سارماتیه می زیستند. هردوت و هیپوکرات از مورخان قدیم تاریخ آنان را از قرن پنجم قبل از میلاد میدانند. قومی بودند کوتاه قد و فربه و سیاه چرده و با خلق و خوئی ملایم. در لشکرکشی داریوش بزرگ به سرزمین سکاها بسال 514 قبل از میلاد سارماتها باسکاها ضد داریوش اتحاد کردند و بعد با مهرداد اشکانی متحد گردیدند. در روزگار اغسطس (اگوست) امپراتور روم قلمرو آنان تا مصب رود دانوب امتداد داشت. یکی ازتیره های آنان بنام رکسلان میان دانوب و دن استقرار یافت و تیره دیگری بنام یازیگ از کوههای کارپات گذشتند و در قرن اول مسیحی در حوضۀ رودخانه های دانوب وتیس سکونت اختیار کردند. بعدها طغیان و انقلاب بردگان قوم سارمات و یازیگ را بدو شعبه سارماتهای سلطنتی و سارماتهای شخم زن تقسیم کرد. در روزگار کنستانتین کبیر امپراتور روم (306- 337 م.) 300000 تن از سارماتهای سلطنتی که با فشار رقیب از سرزمین خود رانده شده بودند بحمایت آن امپراتور در روم جای داده شدند. دو نسل بعد، سارماتهای مطیع هونها و مستهلک در آنان گردیدند. مشیرالدوله در ایران باستان گوید: ظن قوی این است که سارماتها و سکنۀ سکائیۀ قدیم یعنی، کشاورزان سکائی آریائی بوده اند. (ایران باستان ج 1 ص 617). هرودوت گوید: یونانیان یا آمازونها (زنان سکائی که مانند مردان بجنگ و شکار میرفتند و پستان راست را می بریدند تا بهتر تیر اندازند) جنگیدند و بر آنان غالب شدند. بعد این آمازونها بکشور سکاها درآمدند و پس از یکی دو جنگ دریافتند که اینان زنند و با آنها ارتباط یافتند. و چون آمازونها اخلاق زنان سکائی را نمی پسندیدند، یعنی از خانه نشینی بیزار بودند میل به جنگ و شکار داشتند شوهرانشان را تحریک کردند که از دریای آزوو بگذرند و بماوراء آن مهاجرت کنند آنان چنین کردند و مردم سارمات بوجود آمدند. حالا هم زنان سارماتی بی شوهران شان به جنگ و شکار میروند. سارماتها به زبان سکائی سخن میگویند ولی به لهجه ای که از زمان قدیم خراب شده، چه زنان آمازونی نتوانسته اند زبان سکائی را کاملاً فراگیرند. راجع به زناشوئی رسم آنان چنین است: دختری تا دشمنی نکُشد شوهر نکند بعضی دختران پیر میشوند شوهر نمیکنند چه حاضر نیستند چنین کاری کنند. (ایران باستان ج 1 ص 600 و 601). کنت کورث می نویسد: ملت سکائی که همسایۀ ترکیه است از مشرق به طرف شمال انتشار یافته و چنانکه گمان میکنند همسایۀ سارماتها نیست بل جزو آنهاست. یعنی سکاها و سارماتها از یک ملت اند. (ایران باستان ج 2 ص 1708). مهرداد اشکانی با لشکری مرکب از ده هزار تن، سپاه هشتاد هزار نفری سکائی و سارماتی را در شمال کریمه و جنوب روسیۀ کنونی شکست داد. (ایران باستان ج 3 ص 2137- 2138 و 2282). نویسندگان عهد قدیم غالبا سه قوم را در پشت کوههای قفقاز نام میبرند: آلاتها، سارماتها و سکاها. (ایران باستان ج 3 ص 2460)
گارمن گارمون قارمون} گارمونیکا {روسی شلالک از سازها آلتی موسیقی پرده دار شبیه جعبه که بهنگام نواختن آنرا در دست گیرند و پرده های آنرا با انگشت فشار دهند قارمن قارمان
گارمن گارمون قارمون} گارمونیکا {روسی شلالک از سازها آلتی موسیقی پرده دار شبیه جعبه که بهنگام نواختن آنرا در دست گیرند و پرده های آنرا با انگشت فشار دهند قارمن قارمان
جمع محرمه، نا شایست ها، مشکوییان پردگیان، جامه راهراه جمع محرمه، جمع محرمه (محرم) چیز های حرام: ... و پشت بر محظورات و محرمات شرع کرده، زنان حرم، جامه راه راه الوان: هنگام محرم است و با تست دلم بیزار ز گلزار حیاتست دلم. از بس الف زخم کشیدم بر سر از سر تا پا محرمات است دلم. (محمد سعید اشرف) جمع محرمه
جمع محرمه، نا شایست ها، مشکوییان پردگیان، جامه راهراه جمع محرمه، جمع محرمه (محرم) چیز های حرام: ... و پشت بر محظورات و محرمات شرع کرده، زنان حرم، جامه راه راه الوان: هنگام محرم است و با تست دلم بیزار ز گلزار حیاتست دلم. از بس الف زخم کشیدم بر سر از سر تا پا محرمات است دلم. (محمد سعید اشرف) جمع محرمه
از مغولی به شیوه رمن تازی شاهرسان، گمشده ها، داراک نبودگان داراک ژریختگان در زمان ایلخانان، ساو دروازه ها در زمان سلجوقیان، جمع طیاره، هواپیما ها کشتی های تند رو نوند ها
از مغولی به شیوه رمن تازی شاهرسان، گمشده ها، داراک نبودگان داراک ژریختگان در زمان ایلخانان، ساو دروازه ها در زمان سلجوقیان، جمع طیاره، هواپیما ها کشتی های تند رو نوند ها
جمع طلسم، جنبل ها فریبه ها نیرنگ ها جمع طلسم. یا فن (علم) طلسمات. فنی که بدان چگونگی در آمیختگی قوای فعاله عالیه سافله شناخته می شود تا به وسیله آن فعلی غریب در عالم کون و فساد پدید آید
جمع طلسم، جنبل ها فریبه ها نیرنگ ها جمع طلسم. یا فن (علم) طلسمات. فنی که بدان چگونگی در آمیختگی قوای فعاله عالیه سافله شناخته می شود تا به وسیله آن فعلی غریب در عالم کون و فساد پدید آید