صمغی است که آن را به عربی مصطکی خوانند. (برهان) (جهانگیری). مصطکی و گویند سقز. (الفاظ الادویه). علک است که به مستکی مشهور است و مصطکی معرب آن است. (آنندراج)
صمغی است که آن را به عربی مصطکی خوانند. (برهان) (جهانگیری). مصطکی و گویند سقز. (الفاظ الادویه). علک است که به مستکی مشهور است و مصطکی معرب آن است. (آنندراج)
تکیه نمودن بر عکازۀ خود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، در زمین زدن نیزه را و سپوختن در آن. (از منتهی الارب). فروکردن نیزه در زمین. (از اقرب الموارد) ، راه یافتن به چیزی و شناختن. (از منتهی الارب). هدایت یافتن بوسیلۀ چیزی. (از اقرب الموارد) ، جمع کردن انگشتان را بر چیزی. (از اقرب الموارد) ، ترنجیدن. (منتهی الارب). گرفتن. (از اقرب الموارد)
تکیه نمودن بر عکازۀ خود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، در زمین زدن نیزه را و سپوختن در آن. (از منتهی الارب). فروکردن نیزه در زمین. (از اقرب الموارد) ، راه یافتن به چیزی و شناختن. (از منتهی الارب). هدایت یافتن بوسیلۀ چیزی. (از اقرب الموارد) ، جمع کردن انگشتان را بر چیزی. (از اقرب الموارد) ، ترنجیدن. (منتهی الارب). گرفتن. (از اقرب الموارد)
کم کردن و نقصان کردن در حق کسی. (منتهی الارب) ، جور کردن در حکم. (منتخب اللغات). جور و ستم کردن بر کسی در حکم. (منتهی الارب) ، خائیدن خرما را. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). خائیدن. (تاج المصادر)
کم کردن و نقصان کردن در حق کسی. (منتهی الارب) ، جور کردن در حکم. (منتخب اللغات). جور و ستم کردن بر کسی در حکم. (منتهی الارب) ، خائیدن خرما را. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). خائیدن. (تاج المصادر)
تخم انگور که میان غژب یعنی دانۀ انگور باشد... بعضی به زای تازی و اکثری به زای فارسی گفته اند و صحیح زای تازی است چه از سین مهمله او را بدل کنند نه فارسی را. لبیبی گوید: گر ببارند و بکوبند و دهندت بر باد تو بسنگ تکزی نان ندهی باب ترا. (از فرهنگ رشیدی). رجوع به تکژ و تکس و تکسک شود
تخم انگور که میان غژب یعنی دانۀ انگور باشد... بعضی به زای تازی و اکثری به زای فارسی گفته اند و صحیح زای تازی است چه از سین مهمله او را بدل کنند نه فارسی را. لبیبی گوید: گر ببارند و بکوبند و دهندت بر باد تو بسنگ تکزی نان ندهی باب ترا. (از فرهنگ رشیدی). رجوع به تکژ و تکس و تکسک شود