جدول جو
جدول جو

معنی ضمز

ضمز
(حَ)
خاموش ماندن و حرفی نزدن. (منتهی الارب). خاموش شدن. (زوزنی). خاموش بودن. (تاج المصادر). سخن ناگفتن وخاموش بودن. (منتخب اللغات) ، فروبردن لقمه را، نگاه داشتن شتر دبه را در دهن و نشخوار ناکردن آن. (منتهی الارب). نشخور باززدن شتر را (؟). (تاج المصادر) ، برچفسیدن بچیزی و لازم گرفتن آن را و قیام و ثبات ورزیدن بر آن. (منتهی الارب). چسبیدن بچیزی. (منتخب اللغات) ، حریصی و آزمندی کردن بر چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا