جدول جو
جدول جو

معنی ضَار - جستجوی لغت در جدول جو

ضَار
زیان آور، مضرّ، ضررآور، آسیب زا
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضار
تصویر ضار
ضرر رساننده، زیان رساننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضمار
تصویر ضمار
مالی که امید به وصول آن نباشد، وام و وعده ای که به آن امید نتوان داشت، وام بی مدت، پنهان، نهان، مال پنهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرار
تصویر ضرار
ضرر زدن، زیان رساندن، گزند رساندن
فرهنگ فارسی عمید
(ضِ)
الضبی، زیدالفوارس. پسر او حصین در یوم داره مأسل به دست عتبه بن شتیر کشته شد و او با قوم خود به خونخواهی پسر برخاست. رجوع به عقد الفرید ج 6 ص 43 و 44 شود
ابن عبدالمطلب. عم پیغمبر اکرم که با عبدالله و ابوطالب از یک مادر (فاطمه دختر عمرو المخزومیه) بود. رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 263 و ج 5 ص 7 شود
لغت نامه دهخدا
(ضارر)
زیانکار. ضرررساننده. (غیاث) (آنندراج). زیان دهنده. (مهذب الاسماء). زیان آور. مضر. پرزیان، نامی از نامهای خدای تعالی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
رسن تافته که بدان شتر و پالان بندند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَبْ با)
نام سگی است. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(ضُ)
نام کوهیست نزدیک حرهالنار. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ضُبْ با)
درختی است مانا به درخت بلوط. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضِ / ضُ)
کتابها (واحد ندارد). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثَ لَ طَ)
مضارّه. گزند رسانیدن یکدیگر را، جزای ضرر. و قوله تعالی: اتخذوا مسجداً ضراراً، ای مضاره لاهل مسجد قبا. (منتهی الارب) ، لا ضرر و لا ضرار، قاعده فقهی است ومأخوذ از حدیث نبوی ’لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام’
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
مسجد ضرار، مسجدی بود که منافقان ساخته بودند و حق تعالی به هدم آن فرمان داد چنانکه در قرآن واقع است. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
جایگاهی است و در آن وقعه ای بنی هلال را. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ضَ / ضِمْ ما)
نام بتی است عرب را. رجوع به بت شود. عبدالملک بن هشام گوید مرداس ابوالعباس بن مرداس را بتی بود و پرستش او می کرد. چون مرگش فرارسید پسر خویش عباس را بخواست و گفت ای پسر ضمار را پرستش کن که سود و زیان تو به دست اوست. عباس نزد ضمار آمد و از درون آن بت شنید که منادیی این ابیات می سرود:
قل للقبائل من سلیم کلها
اودی ضمار و عاش اهل المسجد
ان ّ الذی ورث النبوه و الهدی
بعد ابن مریم من قریش مهتد
اودی ضمار و کان یعبد مرّه
قبل الکتاب الی النّبی محمّد.
عباس چون ابیات بشنید ضمار را بسوخت و بنزد پیغمبراکرم آمد و اسلام پذیرفت. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بکسرضاد و فتح میم مخفّفه، در لغت بمعنی پنهان و صفت است از اضمار که بمعنی پنهان کردن می باشد. و شرعاً مال زائدالید که امیدی به وصول آن نرود غالباً. کذا فی جامعالرموز و فی کتاب الزکوه. مانند مالی غصب شده که شهود و بینه هم برای آن نباشد، یا ودیعه و امانتی که حافظ آن در مقام انکار برآمده باشد که آن امانت نیز در حکم مال مغصوب بشمار رود - انتهی. صاحب تعریفات گوید: هو المال الذی یکون عینه قائماً و لایرجی الانتفاع به کالمغصوب و المال المجحود اذا لم یکن علیه بینه. مال پنهان. (منتهی الارب). مالی که امید رجوع آن نباشد. (منتهی الارب). مالی بشده. (مهذب الاسماء). مال رفته که امید برگشتن آن نباشد. (منتخب اللغات) ، عذاب که در تأخیر باشد، نهان. خلاف عیان. (منتهی الارب) ، وام. (منتخب اللغات). وام بی مدت. وعده و وام که از وی امید نتوان داشت. (منتهی الارب). موعود که امید از آن نتوان داشت و مکان و زمان آن معلوم نباشد. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضرار
تصویر ضرار
زیان رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبار
تصویر ضبار
به گونه رمن نامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضمار
تصویر ضمار
مال پنهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضار
تصویر ضار
زیانکار، ضرر رساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرار
تصویر ضرار
((ض))
زیان رسانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضمار
تصویر ضمار
((ض))
پنهان، مخفی، مالی که امیدی به وصول آن نرود. غالباً مالی غصب شده که شهود و بینه هم برای آن نباشد، ودیعه و امانتی که حافظ آن در مقام انکار برآید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضار
تصویر ضار
((رّ))
زیانکار، مضر، جمع ضارین
فرهنگ فارسی معین
پنهان، مختفی، مخفی، مستور، ناپیدا، نهان، نهفته
متضاد: آشکار، پیدا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تمدّن
دیکشنری عربی به فارسی
به طور آسیب زننده، به طور مضرّ
دیکشنری عربی به فارسی
با فرهنگ، متمدّن
دیکشنری عربی به فارسی
به طور بی خطر، به روشی بی ضرر
دیکشنری عربی به فارسی
به طور مخفیانه و زیان آور، به روشی ظریف و مضرّ
دیکشنری عربی به فارسی
زیان آور، مضرّ
دیکشنری عربی به فارسی
بی احترامی، شرمندگی
دیکشنری عربی به فارسی
همسایه
دیکشنری عربی به فارسی
سخت، داغ، دل گرم، سوزان، تند، گرم و طاقت فرسا
دیکشنری عربی به فارسی
آسیب رساندن، مضرّ
دیکشنری عربی به فارسی
به طور مضرّ، به شکلی مضرّ
دیکشنری عربی به فارسی