الضبی، زیدالفوارس. پسر او حصین در یوم داره مأسل به دست عتبه بن شتیر کشته شد و او با قوم خود به خونخواهی پسر برخاست. رجوع به عقد الفرید ج 6 ص 43 و 44 شود ابن عبدالمطلب. عم پیغمبر اکرم که با عبدالله و ابوطالب از یک مادر (فاطمه دختر عمرو المخزومیه) بود. رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 263 و ج 5 ص 7 شود
الضبی، زیدالفوارس. پسر او حصین در یوم داره مأسل به دست عتبه بن شتیر کشته شد و او با قوم خود به خونخواهی پسر برخاست. رجوع به عقد الفرید ج 6 ص 43 و 44 شود ابن عبدالمطلب. عم پیغمبر اکرم که با عبدالله و ابوطالب از یک مادر (فاطمه دختر عمرو المخزومیه) بود. رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 263 و ج 5 ص 7 شود
مضارّه. گزند رسانیدن یکدیگر را، جزای ضرر. و قوله تعالی: اتخذوا مسجداً ضراراً، ای مضاره لاهل مسجد قبا. (منتهی الارب) ، لا ضرر و لا ضرار، قاعده فقهی است ومأخوذ از حدیث نبوی ’لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام’
مُضارّه. گزند رسانیدن یکدیگر را، جزای ضرر. و قوله تعالی: اتخذوا مسجداً ضراراً، ای مضاره لاهل مسجد قبا. (منتهی الارب) ، لا ضرر و لا ضرار، قاعده فقهی است ومأخوذ از حدیث نبوی ’لا ضرر و لا ضرارَ فی الاسلام’
نام بتی است عرب را. رجوع به بت شود. عبدالملک بن هشام گوید مرداس ابوالعباس بن مرداس را بتی بود و پرستش او می کرد. چون مرگش فرارسید پسر خویش عباس را بخواست و گفت ای پسر ضمار را پرستش کن که سود و زیان تو به دست اوست. عباس نزد ضمار آمد و از درون آن بت شنید که منادیی این ابیات می سرود: قل للقبائل من سلیم کلها اودی ضمار و عاش اهل المسجد ان ّ الذی ورث النبوه و الهدی بعد ابن مریم من قریش مهتد اودی ضمار و کان یعبد مرّه قبل الکتاب الی النّبی محمّد. عباس چون ابیات بشنید ضمار را بسوخت و بنزد پیغمبراکرم آمد و اسلام پذیرفت. (معجم البلدان)
نام بتی است عرب را. رجوع به بت شود. عبدالملک بن هشام گوید مرداس ابوالعباس بن مرداس را بتی بود و پرستش او می کرد. چون مرگش فرارسید پسر خویش عباس را بخواست و گفت ای پسر ضمار را پرستش کن که سود و زیان تو به دست اوست. عباس نزد ضمار آمد و از درون آن بت شنید که منادیی این ابیات می سرود: قل للقبائل من سلیم کلها اودی ضمار و عاش اهل المسجد ان ّ الذی ورث النبوه و الهدی بعد ابن مریم من قریش مهتد اودی ضمار و کان یعبد مرّه قبل الکتاب الی النّبی محمّد. عباس چون ابیات بشنید ضمار را بسوخت و بنزد پیغمبراکرم آمد و اسلام پذیرفت. (معجم البلدان)
صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بکسرضاد و فتح میم مخفّفه، در لغت بمعنی پنهان و صفت است از اضمار که بمعنی پنهان کردن می باشد. و شرعاً مال زائدالید که امیدی به وصول آن نرود غالباً. کذا فی جامعالرموز و فی کتاب الزکوه. مانند مالی غصب شده که شهود و بینه هم برای آن نباشد، یا ودیعه و امانتی که حافظ آن در مقام انکار برآمده باشد که آن امانت نیز در حکم مال مغصوب بشمار رود - انتهی. صاحب تعریفات گوید: هو المال الذی یکون عینه قائماً و لایرجی الانتفاع به کالمغصوب و المال المجحود اذا لم یکن علیه بینه. مال پنهان. (منتهی الارب). مالی که امید رجوع آن نباشد. (منتهی الارب). مالی بشده. (مهذب الاسماء). مال رفته که امید برگشتن آن نباشد. (منتخب اللغات) ، عذاب که در تأخیر باشد، نهان. خلاف عیان. (منتهی الارب) ، وام. (منتخب اللغات). وام بی مدت. وعده و وام که از وی امید نتوان داشت. (منتهی الارب). موعود که امید از آن نتوان داشت و مکان و زمان آن معلوم نباشد. (منتخب اللغات)
صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بکسرضاد و فتح میم مخفّفه، در لغت بمعنی پنهان و صفت است از اِضمار که بمعنی پنهان کردن می باشد. و شرعاً مال زائدالید که امیدی به وصول آن نرود غالباً. کذا فی جامعالرموز و فی کتاب الزکوه. مانند مالی غصب شده که شهود و بینه هم برای آن نباشد، یا ودیعه و امانتی که حافظ آن در مقام انکار برآمده باشد که آن امانت نیز در حکم مال مغصوب بشمار رود - انتهی. صاحب تعریفات گوید: هو المال الذی یکون عینه قائماً و لایرجی الانتفاع به کالمغصوب و المال المجحود اذا لم یکن علیه بینه. مال پنهان. (منتهی الارب). مالی که امید رجوع آن نباشد. (منتهی الارب). مالی بشده. (مهذب الاسماء). مال رفته که امید برگشتن آن نباشد. (منتخب اللغات) ، عذاب که در تأخیر باشد، نهان. خلاف عیان. (منتهی الارب) ، وام. (منتخب اللغات). وام بی مدت. وعده و وام که از وی امید نتوان داشت. (منتهی الارب). موعود که امید از آن نتوان داشت و مکان و زمان آن معلوم نباشد. (منتخب اللغات)