- ضم
- جمع کردن، گرد آوردن
معنی ضم - جستجوی لغت در جدول جو
- ضم ((ضَ مّ))
- گرد آوردن، جمع کردن
- ضم
- ضمه، همراه، ضمیمه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیوست
نهان ناخودآگاه
اندرون
در ادامه باید گفت
در پیوست، افزون برین، هم چنین
افزون بر درست شمردن
افزون بر آنکه
پیوست به اینکه
افزون، افزون بر، درکنار
پیوست ها
پایندان
درون، اندرون، میان، داخل
مالی که امید به وصول آن نباشد، وام و وعده ای که به آن امید نتوان داشت، وام بی مدت، پنهان، نهان، مال پنهان
ضامن شدن، کفیل شدن، بر عهده گرفتن، دچار شدن به بیماری دائم که گاه به گاه شدت کند و موجب زمین گیری شود
ضمان، کفیل، عهده دار غرامت، پایندان، بیمار زمین گیر که گرفتار بیماری دائم باشد
مرهمی خمیرمانند که روی زخم می گذارند
آنچه با آن چیزی را به چیز دیگر ضمیمه کنند، آنچه دو یا چند چیز را به یکدیگر پیوند دهد
باطن انسان، اندرون دل، اندیشه و راز نهفته در دل، در دستور زبان علوم ادبی کلمه یا حرفی که به جای اسم قرار می گیرد و دلالت بر شخص یا شیء می کند
ضمیر منفصل: در دستور زبان علوم ادبی ضمیری که به تنهایی ذکر می شود مانند من، تو، او و آن
ضمیر متصل: در دستور زبان علوم ادبی ضمیری که به تنهایی استعمال نمی شود و به آخر اسم یا فعل می چسبد مانند «م»، «ت» و «ش» در «کتابم»، «کتابت» و «کتابش»
ضمیر غایب: در دستور زبان علوم ادبی ضمیری که دربارۀ شخصی که حضور ندارد به کار برود مانند او، وی و ایشان
ضمیر منفصل: در دستور زبان علوم ادبی ضمیری که به تنهایی ذکر می شود مانند من، تو، او و آن
ضمیر متصل: در دستور زبان علوم ادبی ضمیری که به تنهایی استعمال نمی شود و به آخر اسم یا فعل می چسبد مانند «م»، «ت» و «ش» در «کتابم»، «کتابت» و «کتابش»
ضمیر غایب: در دستور زبان علوم ادبی ضمیری که دربارۀ شخصی که حضور ندارد به کار برود مانند او، وی و ایشان
در دستور زبان علوم ادبی ضمیری که به تنهایی ذکر می شود مانند من، تو، او و آن
در دستور زبان علوم ادبی ضمیری که به تنهایی استعمال نمی شود و به آخر اسم یا فعل می چسبد مانند م در کتابم، ت در کتابت و ش کتابش
ویژگی چیزی که آن را به چیز دیگر جمع کرده باشند، پیوست
برجای ماندن، عاجز شدن، بیمار و زمین گیر شدن، برجاماندگی، زمین گیری
قبول کردن، پذیرفتن، در فقه و حقوق برعهده گرفتن وام دیگری، در فقه و حقوق التزام اینکه هرگاه چیزی از میان رفت مثل یا قیمت آن را بدهند، حمایت، ضامن
در دستور زبان علوم ادبی ضمیری که دربارۀ شخصی که حضور ندارد به کار برود مانند او، وی و ایشان
ضمیرها، باطن انسان ها، اندرون دل ها، اندیشه و راز نهفته در دل ها، جمع واژۀ ضمیر
پذرفتاری پایندان کفیل ضامن پایندان، جمع ضمنا
روده کور آویزه
چیزی که با چیزی آنرا فراهم کرده باشند
همراه، گرد آورده همراه صاحب
سپرغم ناز بوی از گیاهان ریحان
کشاک یله چون: من تو شما ایشان
کشاک هنباز چون: خود خویش