جدول جو
جدول جو

معنی ضمیر غایب

ضمیر غایب
در دستور زبان علوم ادبی ضمیری که دربارۀ شخصی که حضور ندارد به کار برود مانند او، وی و ایشان
تصویری از ضمیر غایب
تصویر ضمیر غایب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ضمیر غایب

امر غایب

امر غایب
فرمان آونافت زبانزد دستوری برود بخورد بروند فرمودن دستور دادن مقابل: نهی، فرمان حکم فرمایش، جمع اوامر، کار شا ن، جمع امور، دستور دادن اجری کاری است و آن بر دو قسم است: امر حاضر دال بر فرمودن کاریست بمخاطب (دو م شخص)، مفرد امر حاضر غالبا همان ریشه فعل است. امر حاضر دو صیغه دارد: مفرد، جمع کن کنید و غالبا با (ب) استعمال میشود: بخوان بخوانید. توضیح: منفی امر را (نهی) گویند. امر غایب دال بر فرمودن کاریست بغایب (سوم شخص) و آن با افزودن (د) و سوم شخص مفرد و (ند) (سوم شخص جمع) بمفرد امر حاضر ساخته شده: سوزد سوزند و غالبا با (به) استعمال شود: برود بخوانند، عالم امر. آفرینش بر دو نوع است: ملک و ملوک و آنرا خلق و امر گویند: در قرآن آمده. الاله الخلق و الامر (سوره اعراف آیه آیه 53) عالم امر عبارت از ضد اجساد و اجسام است که قابل مساحت و قسمت و تجزی نیست: (آنکه با شارت امر (کن) بی توقف در وجود آمد) (مرصاد العباد) یا امر مشترک. یا امر و نهی. فرمودن و باز داشتن کسی را از کاری، امر بمعروف و نهی از منکر، دستور دادن، دستور دادن، فعل امر و فعل نهی. یا امر خیر. کار خیر، عروسی. یا امر معروف امر بمعروف. امر کردن بکارهای نیک که در اسلام معروف شناخته شده مانند نماز و روزه و حج و زکات و غیره
فرهنگ لغت هوشیار

امر غایب

امر غایب
در اصطلاح صرف فعل امری است که بوسیلۀ آن انجام دادن کاری از شخص غایب خواسته شود. و رجوع به امر شود، جَمعِ واژۀ مُرّه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به مُرَّه شود، جَمعِ واژۀ مُرّ. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به مر شود
لغت نامه دهخدا

امیرغایب

امیرغایب
دهی است از بخش مرکزی شهرستان مراغه با 260 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات، کشمش، بادام و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا