جدول جو
جدول جو

معنی ضمین

ضمین
ضمان، کفیل، عهده دار غرامت، پایندان، بیمار زمین گیر که گرفتار بیماری دائم باشد
تصویری از ضمین
تصویر ضمین
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ضمین

ضمین

ضمین
پذرفتار. کفیل. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). پایندان. ج، ضمناء. (مهذب الاسماء). ضامن. (غیاث) :
زهی بدولت ملک تو چرخ گشته ضمین
زهی بنصرت و فتح تو دهر کرده ضمان.
مسعودسعد.
همه شب نیارامید از سخنهای باخشونت گفتن که فلان انبازم بترکستان است... و این قبالۀ فلان زمین و فلان چیز را فلان کس ضمین. (گلستان)
لغت نامه دهخدا

امین

امین
مورد اطمینان، درستکار، لقب پیامبر (ص)، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نامجدید می سازد مانند محمد امین، امین عباس، و امین همایون
امین
فرهنگ نامهای ایرانی