- ضلیع
- زور آور، درشت اندام
معنی ضلیع - جستجوی لغت در جدول جو
- ضلیع
- قوی، زورآور
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شاهراه، راه هموار
رانده فرزند رانده، بر کنار بر کنار شده، منگیاگر (قمار باز)، جامه کهنه، مردم پریشان خلع شده، پریشان نا بشامان، نا بفرمان، خودکام خویشتن کام
گردن دراز
تباه، بیکاره، بی فایده، بی اعتبار شده
ضایع شدن: تباه شدن، نابود شدن، بیهوده شدن
ضایع کردن: تباه کردن، نابود کردن
ضایع گذاشتن: فرو گذاشتن، مهمل گذاشتن
ضایع شدن: تباه شدن، نابود شدن، بیهوده شدن
ضایع کردن: تباه کردن، نابود کردن
ضایع گذاشتن: فرو گذاشتن، مهمل گذاشتن
غشای نازک روی استخوان، گیاهی بدبو، عوسج
اسپوشه، زاخل تر (شبرق) از گیاهان، خار کویک (کویک نخل)، درخت خشک، می تنک می آبکی، کلان پستان: زن، کلان پستان: گوسفند نسج پوششی استخوان که لایه نازکی است و استخوان ساز است و موجب رشد عرضی استخوان می شود. یا ورم ضریع. التهاب و تورم پوششی استخوان
مرد بی دین، گمراه، بیراه
جمع ضعلع، پهلوها برها استخوان های پهلو کنار جانب، استخوان پهلو دنده، پهلو، هر یک از خطوط مستقیم یا یک سطح هندسی که محیط بر زوایاست، جمع اضلاع ضلوع
تلف، تباه، بیکاره
کوه بی گیاه، سر بی موی
همخوابه، گرسنگی همخوابه هم بستر
آن که از طرف محارب دیده بان است
استخوان های پهلو
هم خوابه، هم بستر
دیواره، راستا، راسته
پاره خطی که با پاره خط دیگر تشکیل زاویه می دهد، سمت، پهلو
دنده، پهلو، اضلاع
هلاک شدن، تلف گردیدن، بی تیمار و هیچکاره گردیدن