معنی ضلوع - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ضلوع
ضلوع
- ضلوع
- جمع ضعلع، پهلوها برها استخوان های پهلو کنار جانب، استخوان پهلو دنده، پهلو، هر یک از خطوط مستقیم یا یک سطح هندسی که محیط بر زوایاست، جمع اضلاع ضلوع
فرهنگ لغت هوشیار
ضلوع
- ضلوع
- زمین کج، راهها از سنگلاخ سوخته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا