معنی ضفن - جستجوی لغت در جدول جو

ضفن

لغت نامه دهخدا

ضفن

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دفن — تصویر دفن

چیزی را زیر خاک کردن و پنهان ساختن، پنهان کردن، به خاک سپردن مرده

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از ضمن — تصویر ضمن

درون، اندرون، میان، داخل

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از ضغن — تصویر ضغن

آرامیدن، آرمیدن، آرام گرفتن، آرام شدن، آسودن، آسوده شدن، آرامش یافتن، خوابیدن، کم شدن، از جوش و خروش افتادن، آزاد شدن، رهایی یافتن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از جفن — تصویر جفن

پلک چشم، هر یک از پوست بالا و پایین چشم که چشم را می پوشاند و مژه ها در لب آن قرار دارد

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از ضمن — تصویر ضمن

برجای ماندن، عاجز شدن، بیمار و زمین گیر شدن، برجاماندگی، زمین گیری

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سفن — تصویر سفن

پوست ستبر مانند پوست نهنگ که بر قبضۀ شمشیر بچسبانند، تیشه یا سوهان که با آن چیزی را بتراشند

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سفن — تصویر سفن

سفینه ها، کشتی ها، جمع واژۀ سفینه

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از کفن — تصویر کفن

پوشاندن، پوشاندن مرده با کفن

فرهنگ فارسی عمید

(ضَ فَنْ نَ)

نرم. سست کلان شکم. (منتهی الارب)

لغت نامه دهخدا

(ضَ فَ دَ)

مرد فربه سطبر. (منتهی الارب). بزرگ. (مهذب الاسماء) ، گول. (منتهی الارب). احمق. (مهذب الاسماء)

لغت نامه دهخدا

(ضَ فَنْ نَ)

نرم، بسیار، فروهشته گوشت. (منتهی الارب)

لغت نامه دهخدا

تصویری از حفن — تصویر حفن

به مشت گرفتن، گرد بر انگیختن ستور، رفتن با دو دست

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ضفط — تصویر ضفط

بستن، سوار شدن، نگذاشتن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از یفن — تصویر یفن

پیر کلانسال، گوساله چهار ساله

فرهنگ لغت هوشیار

جامه مرده، جامه ای که مرده را بر آن پوشند و بدان جامه وی را در گور گذارند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از قفن — تصویر قفن

تازیانه، زدن باچوب، پس گردنی زدن، کارزارکردن پس گردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از عفن — تصویر عفن

گندیده و بدبو

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از طفن — تصویر طفن

مرگ، بند و زندان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ضبن — تصویر ضبن

بغل پهلو

فرهنگ لغت هوشیار

میش، بوی تن، گوشت گوسفند، پشم روان، پشم و ران (ماده یا نر)، جمع اضان ضئین اضوان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ضغن — تصویر ضغن

کرانه، کینه، خواهانی کینه ورزی، آرامیدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ضمن — تصویر ضمن

اندرون، طی آنست، در میان سخن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ضفع — تصویر ضفع

سرگین پیل، سرگین انداختن، تیز دادن

فرهنگ لغت هوشیار

زبره پوست، سوهان، تیشه، تراشا، وزش، خاکرفت با باد، جمع سفینه، کشتی ها پوست کندن، تراشیدن پوست درشت از ماهی یا نهنگ و غیره که بر قبضه شمشیر وصل کنند تا خوب گرفته شود، دسته شمشیر، غلاف، سوهان آهنی و سنگی که بدان تراشند و تابان کنند، تیشه چوب تراشی، جمع سفینه کشتیها

زبره پوست، سوهان، تیشه، تراشا، وزش، خاکرفت با باد، جمع سفینه، کشتی ها پوست کندن، تراشیدن پوست درشت از ماهی یا نهنگ و غیره که بر قبضه شمشیر وصل کنند تا خوب گرفته شود، دسته شمشیر، غلاف، سوهان آهنی و سنگی که بدان تراشند و تابان کنند، تیشه چوب تراشی، جمع سفینه کشتیها

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دفن — تصویر دفن

پوشیده وپنهان کردن در خاک، مستور و مخفی کردن چون دفن میت

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زفن — تصویر زفن

سایبان، داربست

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از جفن — تصویر جفن

پلک، نیام، بیخ رز پلک چشم، غلاف شمشیر، جمع اجفان جفون اجفون

فرهنگ لغت هوشیار

گنکیسه پوست خایه، سفره خوان، دول چرمین خنور چرمین، توبره توشه دان کیسه محتوی بیضتین در مردها و نرینه دیگر پستانداران کیسه خایه

فرهنگ لغت هوشیار

نگریستن به کنج چشم، زیرک، چشمداشت، رخنخواه رخن در پهلوی برابراست با ارث تازی و رخنخواه کسی است که چشم به رخن یکی از نزدیکان یا خویشان دوخته است. تیز بین تیز نگر

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از جفن — تصویر جفن

((جَ فْ))

پلک چشم، غلاف شمشیر، جمع اجفان، جفون، اجفن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از دفن — تصویر دفن

((دَ))

به خاک سپردن مرده، پنهان کردن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از دفن — تصویر دفن

خاکسپاری، گوراندن

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از ضمن — تصویر ضمن

افزون، افزون بر، درکنار

فرهنگ واژه فارسی سره