- ضفع
- سرگین پیل، سرگین انداختن، تیز دادن
معنی ضفع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
راندن کسی را، تادیه کردن، دور نمودن
رانش، راندن
دیواره، راستا، راسته
سستی، ناتوانی
سود، بهره
برداشتن و بلند کردن چیزی بر خلاف وضع
جامه، چرغ، گاو دشتی، سیاه که به سرخی زند، بال زدن، سیلی زدن، رنگ گردانیدن، جامه رنگ شده پژمرده گونگی رنگ پرید گی در زنان دانه کبست (کبست حنظل)، جمع سفعه، پایه های دیگدان
جفت، زوج
سیلی زدن، پشت گردنی سیلی زدن کسی را، نرم پس گردنی زدن، پشت گردنی
سست شدن، ناتوان شدن، سستی، ناتوانی
ضعف اعصاب: وضع غیر عادی اعصاب که سبب خستگی و فرسودگی و بی حالی و تحریک پذیری می شود، بیماری عصبی، نوراستنی
ضعف تالیف: در علوم ادبی پس و پیش بودن و تلفیق کلمات برخلاف دستور زبان
ضعف اعصاب: وضع غیر عادی اعصاب که سبب خستگی و فرسودگی و بی حالی و تحریک پذیری می شود، بیماری عصبی، نوراستنی
ضعف تالیف: در علوم ادبی پس و پیش بودن و تلفیق کلمات برخلاف دستور زبان
دو چندان، دو برابر، دو برابر چیزی یا بیشتر
راندن از نزد خود، دور کردن، رد کردن، پس زدن
کفتار، پستانداری گوشت خوار شبیه سگ که دست هایش از پاها بلندتر است و معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه می کند، عرجا
قورباغه، وزغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است
بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، پک، چغز، جغز، غنجموش، مگل، قاس، کلا، کلائو
بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، پک، چغز، جغز، غنجموش، مگل، قاس، کلا، کلائو
با کف دست بر پشت گردن یا بدن کسی زدن،
سیلی زدن، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چک زدن، توگوشی زدن، کشیده زدن، لت زدن، تپانچه زدن، کاز زدن، سرچنگ زدن، صفعه زدن
سیلی زدن، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چک زدن، توگوشی زدن، کشیده زدن، لت زدن، تپانچه زدن، کاز زدن، سرچنگ زدن، صفعه زدن
برطرف کردن، از بین بردن، در علوم ادبی در دستور زبان عربی، مرفوع ساختن کلمه، ضمه دادن آخر کلمه، در علوم ادبی در علم عروض حذف «مس» از مستفعلن که تفعلن باقی بماند و نقل به فاعلن شود یا حذف «مف» از مفعولات که عولات باقی بماند و به جای آن مفعول بگذارند، بلند کردن، بالا بردن، برداشتن، برکشیدن
رام شدن
فروتنی کردن، فروتنی
پستان حیوانات به ویژه پستان گاو یا گوسفند
فروتنی کردن، فروتنی
پستان حیوانات به ویژه پستان گاو یا گوسفند
پاره خطی که با پاره خط دیگر تشکیل زاویه می دهد، سمت، پهلو
سستی، ناتوانی، خلاف قوت
پستان: در جانوران ماده، دوشیدنی شیر ده مانند، تاه ریسمان سست ناتوان، خردسال، خواری، فروتن شدن، رام گردیدن زبون، فروتن
جنباندن کسی را، بی آرام کردن، بر کندن، ترسانیدن، شکافتن دو پاره کردن چوکک کوچ نر بوف نر از پرندگان
دنده، پهلو، اضلاع
بستن، سوار شدن، نگذاشتن
غوک بزغ وزغ (تسم) غوک چغز قورباغه
بازو میانه بازو، بغل، دست درازی مفت بری، بخش بخش کردن کفتار ماده ماچه کفتار سوی زی کفتار جمع اضبع ضباع. کفتار جمع اضبع ضباع
چوبک اشنان: گیاه، یک پهلو خفتن بر پهلو خفتن، همخوابه، مانند
پر شدن، پر کردن، پرزایی شکم به شکم زاییدن، برداشتن و بردن، جوش بر پوست
هلاک شدن، تلف گردیدن، بی تیمار و هیچکاره گردیدن
سپرچوبین کشش دست وپای، تنگی ورنج
منفعت، حاصل، پیداوار، بهره، ثمر
پشته، کودک بالیده