جدول جو
جدول جو

معنی ضریط - جستجوی لغت در جدول جو

ضریط
(ضَ)
ضراط. تیز یا آواز تیز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضریط
(ثَ ثَ هََ)
تیز دادن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضریح
تصویر ضریح
قبر، گور، دور قبر، صندوق چوبی یا فلزی مشبک که بر روی قبر می سازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضریم
تصویر ضریم
حریق، سوخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضراط
تصویر ضراط
تیز دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضراط
تصویر ضراط
رها کردن باد صدادار از مقعد، ضرطه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضریع
تصویر ضریع
غشای نازک روی استخوان، گیاهی بدبو، عوسج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضریب
تصویر ضریب
عددی که نشان دهندۀ مقدار خاصیت یا مشخصه ای است، در ریاضیات عاملی عددی که قبل از یک کمیت مجهول در یک جملۀ جبری قرار می گیرد مثلاً در عبارت y١4 + ٢x٣y٧ + ٢x4، ضریب ٢x، 4 است، ضریب ٢x٣y، ٧ است و ضریب y، ١4 است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضریر
تصویر ضریر
کور، نابینا، بیمار نزار، لاغر، نحیف، آنچه آمیخته به ضرر باشد
فرهنگ فارسی عمید
(ضُ رَ طَ)
نعجهٌ ضریطه، گوسفند مادۀ فربه. در مثل است: الاخذ سریطی و القضاء ضریطی، یعنی وقت گرفتن قرض در حلق فروبردن است و در وقت وام گوز زدن. در حق شخصی گویند که در ادای وام سست و محیل باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بانگ تیز برآوردن از دهن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بانگ گوز از دهان برآوردن. شیشکی بستن. (یادداشت مرحوم دهخدا). ضرطه دادن با دهان. (از اقرب الموارد) ، افسوس کردن به کسی. (منتهی الارب) (آنندراج). استهزاء کردن کسی را. (از اقرب الموارد) ، گوز کنانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضریج
تصویر ضریج
خون آلود، تند (سریع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضراط
تصویر ضراط
تیز گوز باد شکم تیز دهنده گوز دهنده گوزو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضروط
تصویر ضروط
تیز دهنده گوز زن: مرد تندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضریب
تصویر ضریب
مانند، مثل، نوع، همتا، شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضریح
تصویر ضریح
گور، قبر، بی لحد، مغاکی که در میان گور سازند برای مرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضریر
تصویر ضریر
کور، مرد نابینا، بی دیده، اعمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضریط
تصویر تضریط
شیشکی بستن، استهزاء کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریط
تصویر سریط
فرنی خوراکی است با شیر و شکر و آرد برنج
فرهنگ لغت هوشیار
رزه ریسمانی که برآن جامه شسته آویزند، کبار کبار ریسمان بافته شده از برگ نیام خرمابن، نوار (فیلم)، بویه دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضریک
تصویر ضریک
کرکس نر، گول مرد، نابینا، تهی دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضریم
تصویر ضریم
حریق
فرهنگ لغت هوشیار
اسپوشه، زاخل تر (شبرق) از گیاهان، خار کویک (کویک نخل)، درخت خشک، می تنک می آبکی، کلان پستان: زن، کلان پستان: گوسفند نسج پوششی استخوان که لایه نازکی است و استخوان ساز است و موجب رشد عرضی استخوان می شود. یا ورم ضریع. التهاب و تورم پوششی استخوان
فرهنگ لغت هوشیار
((ضَ))
نسج پوششی استخوان که لایه نازکی است و استخوان ساز است و موجب رشد عرضی استخوان می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضریر
تصویر ضریر
((ضَ))
مرد کور، نابینا، نحیف، جمع اضراء، اضرار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضریح
تصویر ضریح
((ضَ))
گور، قبر، ساختمانی که بر روی گور بزرگان مذهبی درست کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضریب
تصویر ضریب
((ضَ))
شکل، نوع، مانند، همتا، جمع ضرایب، حروف یا اعداد ثابتی که پیش از یک عبارت جبری نوشته می شود و باید در آن ضرب شود، کمیتی که ویژگی خاصی از یک ماده یا دستگاه را نشان می دهد و مقدار آن در شرایط معین ثابت است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضراط
تصویر ضراط
((ضُ))
تیز دادن، گوزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضریب
تصویر ضریب
Coefficient
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ضریب
تصویر ضریب
коэффициент
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ضریب
تصویر ضریب
Koeffizient
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ضریب
تصویر ضریب
коефіцієнт
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ضریب
تصویر ضریب
współczynnik
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ضریب
تصویر ضریب
coeficiente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ضریب
تصویر ضریب
coefficiente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی