- ضرمه
- شراره، ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، لخچه، بلک، جذوه، ژابیژ، جمره، خدره، آتش پاره، ایژک، جرقّه، سینجر، آییژ، جمر، ابیز، آلاوه، لخشه، اخگر
معنی ضرمه - جستجوی لغت در جدول جو
- ضرمه
- اخگر، آتش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکوفه روفاندار (درخت مسواک) دیگ دیگ سنگی افزاری است درودگر انرا که بوسیله آن چوب و تخته را سوراخ کنند مثقب
خرگوش، زره تابان
برخورد، تکانه، زنش، کوبه
اسب (مطلقا)، اسب سفید، چرمینه مچاچنگ
بی بهرگی
نمد زین را گویند، پارچه نفیسی را که از کوک بافند
پرماه کاهلی در کارها
چیزی که در چشم کشند، گرد سیاهی که به مژه ها و پلکهای چشم میکشند
اسب، مخصوصاً اسب سفید، برای مثال سلطان یک سوارۀ گردون به جنگ دی / بر چرمه تنگ بندد و هّرا برافکند (خاقانی - ۱۳۶)
نمدزین، نمدی که زیر زین بر پشت اسب می اندازند، آدرم، آدرمه، تکلتو، تکتلو
باد صداداری که از مقعد خارج می شود، گوز، ضراط
شال، نوعی پارچۀ نفیس که از کرک لطیف بافته می شود
اسکنه، وسیلۀ فلزی دسته داری که نجاران برای سوراخ کردن چوب و یا ایجاد شیار به کار می برند، برمه، پرماه، برماه، بهرمه، ماهه، پرما
اسکنه، وسیلۀ فلزی دسته داری که نجاران برای سوراخ کردن چوب و یا ایجاد شیار به کار می برند، ماهه، پرمه، پرماه، پرما، برماه، بهرمه
بسیاری
شیری کردن، شیرک شدن
باد صدادار، تیز
زخم، یکبار زدن
بن ون از درختان
کبود دندانی، کوره
خرمن: جویاگندم، گوشت، بوی پختنی بند (سد)، موش دشتی: نر خرمن ناکوفته
قرمه بنگرید به قرمه
مفردقرم: یک چنارگون قرمه پارسی ترکی گشته غرمج پختنی است ازگوشت و روغن وارزن این واژه را برهان سیاهدانه دانسته سیاهدانه غرمج است 0 خورشی که اکنون غرمه (یاقرمه) گویند همان غرمج است گدک زیچک گوشت ریزه ریزه کرده که آن را تف دهند و سپس از آن خوراک سازند یا در کوزه ای کرده سر آن را محکم بندند و در مواقع ضرورت از آن جهت تهیه خوراک استفاده کنند و این عمل در ده های ایران متداول است، گوشت بریان
تاک رز مو از گیاهان
مرمه و مرمت در فارسی: نیسارش نوسازی مرمت: یار یی ده در مرمه کشتیش گر غلام خاص و بنده گشتیش. (مثنوی)
پهلوان، دلیر، نام پدر سام، جد رستم
مونث هرم ماده شیر