جدول جو
جدول جو

معنی ضرغامه - جستجوی لغت در جدول جو

ضرغامه(دخترانه)
مؤنث ضرغام، شیر درنده، پهلوان، دلاور
تصویری از ضرغامه
تصویر ضرغامه
فرهنگ نامهای ایرانی
ضرغامه(ضِ مَ)
شیر بیشه. (منتهی الارب). اسد. ضرغام، مرد دلاور. (منتهی الارب). گشن قوی و توانا. مرد سخت. وفی نسخه و الوحل الشدید، فسّرها گل و لای شدید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضرغام
تصویر ضرغام
(پسرانه)
شیر درنده، پهلوان، دلاور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرغانه
تصویر فرغانه
(دخترانه)
نام شهری در ترکستان قدیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارشامه
تصویر ارشامه
(دخترانه)
آرشامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرشامه
تصویر آرشامه
(پسرانه)
دارای زور خرس، زور، پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ضرغام
تصویر ضرغام
شیر درنده، اصلان، شیر شرزه، ریبال، هزبر، صارم، همام، هرماس، شیر ژیان، قسوره، هژبر
کنایه از دلاور، شجاع، کنایه از قوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درغاله
تصویر درغاله
راهی که از میان دو کوه بگذرد، گشادگی میان دو کوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرنامه
تصویر سرنامه
عنوان و آنچه در بالای نامه نوشته شود، مقدمۀ کتاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرغازه
تصویر پرغازه
بیخ و بن پر پرندگان که به بدن آن ها چسبیده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترغازه
تصویر ترغازه
سرکش، غالب، حکمی که از روی تسلط و چیرگی داده شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرغانه
تصویر مرغانه
تخم مرغ، جسمی مغذی تقریباً بیضوی با پوستی نسبتاً محکم که در شکم مرغ خانگی تولید می شود، خاگ، آستینه، آسینه
فرهنگ فارسی عمید
(ضُ مَ)
آنچه بدندان گزیده براندازند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رُ مَ)
هر چیز خواسته و مطلوب. (ناظم الاطباء). خواسته و مطلوب. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
ضرغمت الابطال، شیری کردند دلاوران و شیر شدند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
شیر بیشه. ضرغامه. (منتهی الارب). شیر. (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء) (دهار). شیردرنده. (منتخب اللغات). اسد. ج، ضراغم:
ارجو که مردی شود مبارز
کز پیل نندیشد و ز ضرغام.
فرخی.
وگر نشاط شکار آیدت روا باشد
که با منست بهر بیشه ای کنون ضرغام.
مسعودسعد.
جائی که بأس حسام و صولت بهرام و سورت ضرغام روی نمود، بخوادع کلام و روادع ملام التفاتی نرود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 288)
لغت نامه دهخدا
(ضِ مَ)
ضرام. رجوع به ضرام شود، درخت حبهالخضراء که بفارسی بن گویند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثِ مَ)
زوجه. زن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضِ طَ)
گل و لای. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضِ مَ)
ناکس بیمروت، سست حقیر. (منتهی الارب) ، داهیه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مِ مَ)
زن به خشم آورندۀ شوی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رغامه
تصویر رغامه
دلخواه خواسته، نیاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرنامه
تصویر سرنامه
آنچه که بر سر کتابها نویسند که در فلان محل برسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترغازه
تصویر ترغازه
غالب و سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرغاده
تصویر آرغاده
نام رودخانه ایست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیباچه، عنوان، سر نامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرغمه
تصویر ضرغمه
شیری کردن، شیرک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درغاله
تصویر درغاله
گشادگی میان دو کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرامه
تصویر ضرامه
بن ون از درختان
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده از بیماری های چشمی چشماک زخم سطحی قرنیه که با قرحه ای شروع میشود ارغامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارغامی
تصویر ارغامی
زخم سطحی قرنیه که با قرحه ای شروع میشود ارغامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرغام
تصویر ضرغام
شیر درنده، اسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرغام
تصویر ضرغام
((ضَ))
شیر درنده، دلاور، شجاع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
پروژه
فرهنگ واژه فارسی سره
اسد، شیر، صفدر، ضیغم، بهادر، بی باک، دلاور، شجاع
فرهنگ واژه مترادف متضاد