شیر بیشه. ضرغامه. (منتهی الارب). شیر. (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء) (دهار). شیردرنده. (منتخب اللغات). اسد. ج، ضراغم: ارجو که مردی شود مبارز کز پیل نندیشد و ز ضرغام. فرخی. وگر نشاط شکار آیدت روا باشد که با منست بهر بیشه ای کنون ضرغام. مسعودسعد. جائی که بأس حسام و صولت بهرام و سورت ضرغام روی نمود، بخوادع کلام و روادع ملام التفاتی نرود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 288)