درختی خوش بو با میوۀ مانند بلوط و شکوفۀ شبیه شکوفۀ سعتر، اسطوخودوس، گیاهی از خانوادۀ نعنا با برگ های باریک، گل های سفید یا بنفش و تخم های ریز زرد رنگ که مصرف دارویی دارد، لاواند، شاه اسپرم رومی
درختی خوش بو با میوۀ مانند بلوط و شکوفۀ شبیه شکوفۀ سعتر، اُسطوخودوس، گیاهی از خانوادۀ نعنا با برگ های باریک، گل های سفید یا بنفش و تخم های ریز زرد رنگ که مصرف دارویی دارد، لاواند، شاه اِسپَرَم رومی
ماده شتر کلان سال. آنکه در وی بقیه ای از جوانی باشد. کلان سال اندک شیر. (منتهی الارب). اشتر پیر. (مهذب الاسماء) ، افعی ً ضرزم، مار سخت گزنده. (منتهی الارب)
ماده شتر کلان سال. آنکه در وی بقیه ای از جوانی باشد. کلان سال اندک شیر. (منتهی الارب). اشتر پیر. (مهذب الاسماء) ، افعی ً ضِرزم، مار سخت گزنده. (منتهی الارب)
ابن معشربن ذهل بن تیم بن عمرو بن مالک بن حبیب بن عمر بن غنم بن تغلب، ملقب به افنون، از بنی تغلب است. صاحب عقد الفرید ذیل عنوان: ’من رثی نفسه و قبره و وصف ما یکتب علی القبر’ درباره وی آرد: او کاهنی را در جاهلیت دیدار کرد، کاهن وی را گفت که تو بجایگاهی الاهه نام در خواهی گذشت. ضریم روزگاری بزیست آنگاه با قوم خود سفری بشام کرد. هنگام بازگشت راه را گم کردند و از مردی جویای طریق شدند، وی گفت چون مسافتی بپیمائید و بزمینی چنین و چنین رسید راه بر شما ظاهر شود و بسرزمین الاهه خواهیدافتاد و الاهه قارّتی است به سماوه. کاروانیان برفتند و چون به الاهه رسیدند همگی فرودآمدند مگر ضریم که از فرودآمدن امتناع وزرید و همچنان بر اشتر بماند، اما هم در آن حال که برنشسته و اشتر به چرا سرگرم بودماری بر لفچ شتر وی بچسبید و اشتر سر خویش بجنبش درآورد و مار بر ساق افنون زخمی زد. افنون برادر خویش معاویه را گفت مرا گوری بکن که درگذشتم و از هلاکت خویش پیش از مرگ آگاهی داد و گریان بر نفس خویش گفت: لست علی شی ٔ فروحاً معاویا و لا المشفقات یتبعن الحوازیا و لا خیر فیما کذب المرء نفسه و تقواله للشی ٔ یالیت ذالیا و ان اعجبتک الدهر حال، من امری ٔ فدعه و واکل حاله و اللیالیا یرحن علیه او یغیّرن ما به و ان لم یکن فی حوبه العیش وانیا فطاء معرضا ان ّ الحتوف کثیره و انک لاتبقی بنفسک باقیا لعمرک مایدری امرؤٌ کیف یتقی اذا هو لم یجعل له الله وافیا کفی حزناً ان یرحل الرکب غدوه و اترک فی اعلی الاهه ثاویا. (عقد الفرید ج 3 ص 200 و 201)
ابن معشربن ذهل بن تیم بن عمرو بن مالک بن حبیب بن عمر بن غنم بن تغلب، ملقب به افنون، از بنی تغلب است. صاحب عقد الفرید ذیل عنوان: ’من رثی نفسه و قبره و وصف ما یکتب علی القبر’ درباره وی آرد: او کاهنی را در جاهلیت دیدار کرد، کاهن وی را گفت که تو بجایگاهی الاهه نام در خواهی گذشت. ضریم روزگاری بزیست آنگاه با قوم خود سفری بشام کرد. هنگام بازگشت راه را گم کردند و از مردی جویای طریق شدند، وی گفت چون مسافتی بپیمائید و بزمینی چنین و چنین رسید راه بر شما ظاهر شود و بسرزمین الاهه خواهیدافتاد و الاهه قارّتی است به سماوه. کاروانیان برفتند و چون به الاهه رسیدند همگی فرودآمدند مگر ضریم که از فرودآمدن امتناع وزرید و همچنان بر اشتر بماند، اما هم در آن حال که برنشسته و اشتر به چرا سرگرم بودماری بر لفچ شتر وی بچسبید و اشتر سر خویش بجنبش درآورد و مار بر ساق افنون زخمی زد. افنون برادر خویش معاویه را گفت مرا گوری بکن که درگذشتم و از هلاکت خویش پیش از مرگ آگاهی داد و گریان بر نفس خویش گفت: لست علی شی ٔ فروحاً معاویا و لا المشفقات یتبعن الحوازیا و لا خیر فیما کذب المرء نفسه و تقواله للشی ٔ یالیت ذالیا و ان اعجبتک الدهر حال، من امری ٔ فدعه و واکل حاله و اللیالیا یرحن علیه او یغیّرن ما به و ان لم یکن فی حوبه العیش وانیا فطاء معرضا ان ّ الحتوف کثیره و انک لاتبقی بنفسک باقیا لعمرک مایدری امرؤٌ کیف یتقی اذا هو لم یجعل له الله وافیا کفی حزناً ان یرحل الرکب غدوه و اترک فی اعلی الاهه ثاویا. (عقد الفرید ج 3 ص 200 و 201)
در گل افکندن کسی را. (دهار). در کاری انداختن کسی را که نتوان از آن بیرون شد و در گل افکندن. (منتهی الارب) (از آنندراج). در کاری گرفتار و غوطه ور کردن کسی را که نتواند از آن بیرون رود. (از اقرب الموارد) ، ریخ زدن، رطم بسلحه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، نیک آرمیدن با زن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، بازداشته شدن شتر، رطم البعیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
در گل افکندن کسی را. (دهار). در کاری انداختن کسی را که نتوان از آن بیرون شد و در گل افکندن. (منتهی الارب) (از آنندراج). در کاری گرفتار و غوطه ور کردن کسی را که نتواند از آن بیرون رود. (از اقرب الموارد) ، ریخ زدن، رطم بسلحه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، نیک آرمیدن با زن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، بازداشته شدن شتر، رُطُم البعیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
درختی است خوشبو، بار آن مانند بلوط است و شکوفه اش مانند شکوفۀ سعتر، شهد آن نیکو باشد، یا آن اسطوخودوس است بیونانیه. (منتهی الارب). اسطوخودوس. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن) (اختیارات بدیعی). درختی است خوشبو که ثمرش چون بلوط و شکوفه اش چون شکوفۀ خرماست، و برخی گفته اند که بیونانی آن را اسطوخودوس گویند. (منتخب اللغات). نام داروئی که بیونانی اسطوخودوس گویند و آن شاه اسفرم رومی است، علت صرع را نافع باشد. (برهان)
درختی است خوشبو، بار آن مانند بلوط است و شکوفه اش مانند شکوفۀ سعتر، شهد آن نیکو باشد، یا آن اسطوخودوس است بیونانیه. (منتهی الارب). اسطوخودوس. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن) (اختیارات بدیعی). درختی است خوشبو که ثمرش چون بلوط و شکوفه اش چون شکوفۀ خرماست، و برخی گفته اند که بیونانی آن را اسطوخودوس گویند. (منتخب اللغات). نام داروئی که بیونانی اسطوخودوس گویند و آن شاه اسفرم رومی است، علت صرع را نافع باشد. (برهان)
عصفر و تخم عصفر برای مسلح بلغم لزج و قولنج قوی الاثر وریختن آب گرم آن را بر شیر تازه درحال منجمد گرداندو شستن بدن و سر به مغز آن شپش را بکشد و رنگ بدن را نیکو و جلد را نرم کند و مغز آن باهی است و احتقان بدان نافع است بلغم را. (منتهی الارب). دانه است چون کتان. (انساب سمعانی). مغز کاچیره. یسهل بلغماً و مراراً. الشربه من لبّه اربعه دراهم و هو مقیی ٔ حارّ فی الاولی یابس فی الثانیه. از گیاهان تیره مرکبان است که گلهای آن تشکیل دیهیم های بزرگ در بالای ساقه میدهد. گلبرگهای آن نارنجی رنگ است و آنها را بنام گل رنگ در رنگرزی به کار میبرند. دانه های آن را کافشه و کاجیره می نامند. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 261 شود
عصفر و تخم عصفر برای مسلح بلغم لزج و قولنج قوی الاثر وریختن آب گرم آن را بر شیر تازه درحال منجمد گرداندو شستن بدن و سر به مغز آن شپش را بکشد و رنگ بدن را نیکو و جلد را نرم کند و مغز آن باهی است و احتقان بدان نافع است بلغم را. (منتهی الارب). دانه است چون کتان. (انساب سمعانی). مغز کاچیره. یسهل بلغماً و مراراً. الشربه من لبّه اربعه دراهم و هو مقیی ٔ حارّ فی الاولی یابس فی الثانیه. از گیاهان تیره مرکبان است که گلهای آن تشکیل دیهیم های بزرگ در بالای ساقه میدهد. گلبرگهای آن نارنجی رنگ است و آنها را بنام گل رنگ در رنگرزی به کار میبرند. دانه های آن را کافشه و کاجیره می نامند. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 261 شود
خرطوم. (یادداشت بخط مؤلف) : مخالفانت گرفتار این چهار بلد که داد خواهم هر یک جداجدا تفصیل یکی به تیغ گران و یکی به تیر سبک یکی به پنجۀ شیر و یکی بخرطم فیل. مسعودسعد. ، حنک. (منتهی الارب) ، بینی و پیش بینی، فراهم آمدنگاه دو حنک. (ناظم الاطباء)
خرطوم. (یادداشت بخط مؤلف) : مخالفانْت گرفتار این چهار بلد که داد خواهم هر یک جداجدا تفصیل یکی به تیغ گران و یکی به تیر سبک یکی به پنجۀ شیر و یکی بخرطم فیل. مسعودسعد. ، حَنَک. (منتهی الارب) ، بینی و پیش بینی، فراهم آمدنگاه دو حنک. (ناظم الاطباء)