جدول جو
جدول جو

معنی ضدی - جستجوی لغت در جدول جو

ضدی
(ثَ ثَ مَ)
خشم گرفتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضدی
(ضَ دا)
خشم، یقال: انه لذوضدی، یعنی صاحب غضب است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضدی
در تازی نیامده ناسازی پتیاری همستاری خشمگین شدن کینه به دل گرفتن خشمگین، پر چون آوند ضدیت مخالفت مغایرت: ضوء و ظلمت ضد اند چون ضدی وجود و عدم
فرهنگ لغت هوشیار
ضدی
لجباز، سرسخت، ارادی
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هدی
تصویر هدی
(دخترانه)
هدایت کردن، هدایت، راهنمایی، راه درست و مسیر درست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ندی
تصویر ندی
نم، شبنم
باران
گیاه تازه
خاک نمناک
بخشش و دهش
بخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هدی
تصویر هدی
گوسفند قربانی که به مکه بفرستند، شتر یا گوسفندی که حجاج در مکه قربانی کنند، قربانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جدی
تصویر جدی
ستارۀ قطبی، در علم نجوم یکی از ستارگان بنات النعش صغری یا دب اصغر که نزدیک به قطب شمال است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جدی
تصویر جدی
دهمین صورت فلکی منطقه البروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد
دهمین برج از برج های دوازده گانه برابر با دی
بزغاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جدی
تصویر جدی
مقابل شوخی، ویژگی سخن مبتنی بر راستی و حقیقت که در آن شوخی و هزل وجود نداشته باشد، ویژگی کسی که در رفتار خود خشک و بدون ملایمت است، کوشا، کوشنده، پشت کاردار، متین، باوقار،
کنایه از حقیقی، کنایه از اصرار کننده، کنایه از شدید مثلاً حملۀ جدی، از روی حقیقت، با اصرار، مصرانه مثلاً پیگیری جدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فدی
تصویر فدی
فدا، چیزی که از آن در راه کسی یا برای رسیدن به هدفی صرف نظر می کنند، سربها، فدیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضدین
تصویر ضدین
دو چیز که ضد و مخالف یکدیگر باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضدیت
تصویر ضدیت
مخالفت، عداوت، دشمنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حدی
تصویر حدی
گوشه ای در دستگاه های سه گاه و چهارگاه، حدا
فرهنگ فارسی عمید
(ضَ)
همتا. (منتهی الارب). مانند. (منتخب اللغات). ندّ، ناهمتا. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). مخالف. (منتخب اللغات). از لغات اضداد است
لغت نامه دهخدا
(مَ شُ دَ)
مخالفت. عداوت
لغت نامه دهخدا
(عَ ضُ دی ی)
منسوب به عضدالدولۀ دیلمی. رجوع به عضدالدولۀ دیلمی شود.
- بند عضدی، بندی است در حوالی شیرازکه در زمان عضدالدولۀ دیلمی برای مشروب کردن اراضی کربال علیا و سفلی ساخته شد و به بند امیر شهرت دارد: بند عضدی که در جهان مثل آن عمارت نیست از محکمی و نیکوئی ولایت کربال علیا را آب می دهد. (نزهه القلوب ج 3 ص 219). از یزدخواست راه زمستان به بند عضدی رود بدست چپ و راه تابستان بدست راست به کوشک زرد. (نزهه القلوب ج 3 ص 185). رجوع به بند امیر شود.
- سقلاطون عضدی، سقلاطون نوعی جامه و یا ماهوت دورواست، و در ترجمه تاریخ یمینی آن را با نسبت به عضدی ذکر کرده است و در حاشیۀ کتاب نویسد بهتر از همه قسم سقلاطون آن بود که عضدالدوله اختیار کرده بود: و پنجاه تخت جامه ملون از جامه های تستری و سقلاطون عضدی حله های فخری... (ترجمه تاریخ یمینی ص 181)
لغت نامه دهخدا
(ضَ دَ)
دو کوهند. ضدوان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثدی
تصویر ثدی
پستان زن
فرهنگ لغت هوشیار
آوازی که در کوه و گنبد و امثال آن پیچد و باز همان آواز شنیده شود. توضیح آوازی است که از انعکاس صوت به وجود آید بدین نحو که چون امواج صوتی با سطح انعکاس تلاقی کنند منعکس گردند و آوازی نظیر آواز اول احداث نمایند. شرط لازم برای این که صدا از آواز اصلی تمیز داده شود این است که فاصله شخص تا سطح انعکاس لااقل 17 متر باشد، آواز انسان و آوازهایی که از آلات موسیفی حادث شود: صدای جعفر صدای تار، بانگ جانوران: صدای گربه صدای سگ، پخش اخبار و افکار به وسیله رادیو: رادیوی صدای آمریکا. یا صدا و ندا. بانگ و فریاد داد و فریاد. یا صدای لرزان. آوازی که هنگام خروج از گلو لرزان بیرون آید به سبب حزن ترس و جز آن آواز مرتعش. یا یک دست صدا ندارد (بی صداست) توفیق از آن جمعیت است. نسا (جسد آدمی سد در)، مغز، پژواک (باز گشت آوا)، کوچ نر چغد نر، در افسانه های تازی پرنده ای پنداری است که از سر کشته بیرون می آید و تا زمانی که کشنده گرفتار و به کیفرنرسد بانگ می زند: اسقونی مرا سیراب کنید تشنه مرد صدی... ... . در صد مثلا گویند صدی سه از فلان جنس یعنی سه در صد سه بخش از صد بخش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدی
تصویر سدی
تار جامه، نم آغاز شب 3 نیکویی، انگلبین، غوره سبز خرما نمناک زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدی
تصویر حدی
هرگز، هیچوقت، ابداً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدی
تصویر جدی
سخی، بخشنده، جواد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردی
تصویر ردی
بالاپوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدی
تصویر بدی
شر، سوء سیئه، ضدنیکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضدی
تصویر عضدی
بازویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضدیت
تصویر ضدیت
مخالفت، عداوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضدید
تصویر ضدید
همستار ناساز، همتا، نا همتا از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضدین
تصویر ضدین
دو ناساز دو همستار تثنیه ضد دو چیز که مخالف و مغایر یگدیگر باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضدیت
تصویر ضدیت
((ض دُ یَُ))
ضد هم بودن، مخالف هم بودن، دشمنی، ناسازگاری
فرهنگ فارسی معین
اختلاف، تضاد، تناقض، مباینت، مخالفت، مغایرت، خصومت، دشمنی، عناد، معاندت، ناسازگاری، نقاضت
متضاد: موافقت، مرافقت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرسختی
دیکشنری اردو به فارسی
با سرسختی، سرسختانه، لجوجانه، به طور زودرنج، با تعصّب فکری، به طور سرسخت، با پافشاری
دیکشنری اردو به فارسی
سرسختی
دیکشنری اردو به فارسی
به طور لجبازانه، به روشی سرسختانه
دیکشنری اردو به فارسی