ترجمه ضدی به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با ضدی
ضدی
- ضدی
- در تازی نیامده ناسازی پتیاری همستاری خشمگین شدن کینه به دل گرفتن خشمگین، پر چون آوند ضدیت مخالفت مغایرت: ضوء و ظلمت ضد اند چون ضدی وجود و عدم
فرهنگ لغت هوشیار
ضدی
- ضدی
- خشم، یقال: انه لذوضدی، یعنی صاحب غضب است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا