جدول جو
جدول جو

معنی ضداد - جستجوی لغت در جدول جو

ضداد
(ضَ)
نخلستانی است بنی یشکر را به یمامه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شداد
تصویر شداد
(پسرانه)
نام فرزند عاد (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آداد
تصویر آداد
(پسرانه)
مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی، خدای هوا، توفان و باران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سداد
تصویر سداد
راست و درست بودن، به راه راست بودن، راستی و درستی در کردار و گفتار، راستی و درستی، استقامت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حداد
تصویر حداد
آهنگر، آهن فروش، دربان، زندانبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اضداد
تصویر اضداد
ضدّ ها، کلماتی که بر دو معنی متضاد دلالت دارند مانند خود کلمۀ ضد که در عربی هم به معنی مخالف و ناهمتا است و هم به معنی مثل و نظیر و همتا، جمع واژۀ ضدّ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حداد
تصویر حداد
پوشیدن لباس سیاه در مرگ کسی، جامۀ ماتم پوشیدن، لباس سیاهی که در مرگ کسی بر تن می کنند، جامۀ ماتم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شداد
تصویر شداد
دشواری ها، محکم، استوار، شدید، پهلوانان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضماد
تصویر ضماد
مرهمی خمیرمانند که روی زخم می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نُو آ وَرَ دَ / دِ)
در غضب شدن. (از اقرب الموارد). خشمناک گردیدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). خشم گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). خشمناک شدن. غضبناک گشتن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ضدّ. (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 66) (دهار) (غیاث) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ ضدّ، همتا و مانند و ناهمتا. از لغات اضداد است. (آنندراج). چیزهای ضد و مخالف و مغایر یکدیگر. (ناظم الاطباء) :
وگر گوئی که در معنی نیند اضداد یکدیگر
تفاوت از چه سان باشد میان صورت و اسما؟
ناصرخسرو.
همه اضداد او در یک زمان جمع
همه الوان او در یک مکان یار.
عطار.
پس بنای خلق بر اضداد بود
لاجرم جنگی شدند از ضر و سود.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از رداد
تصویر رداد
باز گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جداد
تصویر جداد
پارسی تازی گشته کراد جامه های کهنه پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وداد
تصویر وداد
دوستی و محبت و مودت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداد
تصویر مداد
هر ماده ای که با آن چیز نویسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قداد
تصویر قداد
موش خرما از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فداد
تصویر فداد
شباویز (مرغ حق) از پرندگان بلند آواز مرد، سنگین گام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غداد
تصویر غداد
درد دژپیه (غده) گند درد، جمع غده، دژپیه ها گند ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عداد
تصویر عداد
همتا، حریف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضدان
تصویر ضدان
دو همستار آخشیجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضدید
تصویر ضدید
همستار ناساز، همتا، نا همتا از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضماد
تصویر ضماد
بستن چیزی بر جراحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضداد
تصویر اضداد
جمع ضد، چیزهای ضد ومخالف ومغایر یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بداد
تصویر بداد
تک تک، پریشان، جنگ تن به تن، جدا جدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صداد
تصویر صداد
چادر چادر زنان
فرهنگ لغت هوشیار
سخت مشکل دشوار، قوی نیروند، فراوان بسیار، تند، جابر ظالم، جمع شداد اشداء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سداد
تصویر سداد
راستی، درست شدن، درستی در کردار و گفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خداد
تصویر خداد
جمع خد، دیم ها رخساره ها
فرهنگ لغت هوشیار
منتها، غایت تیز چون کارد و شمشیر و امثال آن، مرد تیز فهم تیز چون کارد و شمشیر و امثال آن، مرد تیز فهم آهنگر آهنگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضداد
تصویر اضداد
جمع ضد، چیزهای مخالف و مغایر یکدیگر، آنان که با هم ناموافقند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حداد
تصویر حداد
((حَ دّ))
آهنگر، آهن فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سداد
تصویر سداد
((سَ))
راست و درست بودن، استقامت داشتن، راستی، استقامت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضماد
تصویر ضماد
((ض))
مرهم، دارویی که روی زخم مالند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عداد
تصویر عداد
((عِ))
شمار، شماره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مداد
تصویر مداد
((مِ))
مرکب، نوعی قلم که دارای مغزی به رنگ های مختلف است که از آن برای نوشتن یا نقاشی کردن استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین