جدول جو
جدول جو

معنی ضحن - جستجوی لغت در جدول جو

ضحن
(ضَ حَ)
شهری است. مجدالدین می گوید که از ابن سیده است و ابن سیده بیت ابن مقبل را که جوهری در ’ض ج ن’ آورده، شاهد آورده است، پس یکی از این دو تصحیف باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضحا
تصویر ضحا
(دخترانه و پسرانه)
زمانی پس از برآمدن افتاب، چاشتگاه، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لحن
تصویر لحن
آواز خوش، جمع لحون، فحوای کلام، در موسیقی آهنگ کلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضمن
تصویر ضمن
درون، اندرون، میان، داخل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضغن
تصویر ضغن
آرامیدن، آرمیدن، آرام گرفتن، آرام شدن، آسودن، آسوده شدن، آرامش یافتن، خوابیدن، کم شدن، از جوش و خروش افتادن، آزاد شدن، رهایی یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضمن
تصویر ضمن
برجای ماندن، عاجز شدن، بیمار و زمین گیر شدن، برجاماندگی، زمین گیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صحن
تصویر صحن
وسط حیاط، میان خانه، ساحت خانه و سرا، قدح، کاسۀ بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضحا
تصویر ضحا
وقتی که روز نزدیک به نصف شدن می رسد، وقت قبل از ظهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محن
تصویر محن
محنت ها، بلاها، سختی ها، رنج ها، جمع واژۀ محنت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طحن
تصویر طحن
آرد کردن گندم یا دانۀ دیگر، آرد کردن، جویدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حضن
تصویر حضن
از زیر بغل تا تهیگاه، سینه، آغوش، بغل
فرهنگ فارسی عمید
(ضَ)
شهری است در دیار سلیم بنزدیکی وادی بیضان، وآن را به صاد مهمله نیز گفته اند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صحن
تصویر صحن
سرای و ساحت آن، وسط حیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضحو
تصویر ضحو
چاشتگاه، روشن و آشکار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحن
تصویر وحن
سنگلاخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محن
تصویر محن
بلاها، آزمایشها، اندوه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحن
تصویر لحن
آواز خوش و موزون، آهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از رده دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ که سر دسته تیره خاصی بنام تیره کحن ها میباشد. گیاهی است پایا که دارای برخی گونه های درختچه یی شکل است. برگها یش متناوب و گلها یش آبی است که در انتهای ساقه قرار دارند. این گیاه در اکثر نواحی بحرالرومی و شمال افریقا میروید و از برگها یش چوشانده ای که خاصیت لینت دارد تهیه میکنند. بهمین مناسبت گیاه مزبور را بنام سنای شهری نیز میخوانند سنای بلدی سنای شهری عینون غسله کحلی کحء سلیس زرقا مینای آسمانی غنوم سریجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طحن
تصویر طحن
شوکران از گیاهان آرد کردن، گرد گردیدن مار آرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبن
تصویر ضبن
بغل پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
خندیدن، خنده برف، کفک شیر، مسکه، انگبین، شکوفه، میانه راه، شگفتی، دندان سفید دشتان شدن (دشتان حائض)، به شگفت آمدن، درخش زدن خندیدن، جمع ضحوک، خندان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضحل
تصویر ضحل
آب اندک بی عمق
فرهنگ لغت هوشیار
پس آفتاب بر آمدن چاشتگاه یا صلات (صلوه) ضحی. نماز چاشت، آفتاب خورشید. چاشتگاه، بی رمگان: زنی که پیرامون زهارش موی نروید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شحن
تصویر شحن
بارکردن بارگیری، پرکردن، دوراندن کینه ورزی
فرهنگ لغت هوشیار
میش، بوی تن، گوشت گوسفند، پشم روان، پشم و ران (ماده یا نر)، جمع اضان ضئین اضوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضغن
تصویر ضغن
کرانه، کینه، خواهانی کینه ورزی، آرامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضمن
تصویر ضمن
اندرون، طی آنست، در میان سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زحن
تصویر زحن
رفتار کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضن
تصویر حضن
عاج، دندان فیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحن
تصویر سحن
پرداخت چوب، شکستن سنگ، گروه انبوه، پناه پناهجای سر پناه پناهگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضن
تصویر حضن
((حِ))
بغل، آغوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صحن
تصویر صحن
((صَ))
میان سرای، وسط حیات، فضا، میدان، قدح، بشقاب یا کاسه بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لحن
تصویر لحن
آهنگ، نوا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضمن
تصویر ضمن
افزون، افزون بر، درکنار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صحن
تصویر صحن
میانسرا
فرهنگ واژه فارسی سره